نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 562
ع درخواست روشن شدن حقيقت كرده، اما از راه بيان
عملى، يعنى نشان دادن، نه بيان علمى به احتجاج و استدلال.
نكته دوم
اينكه: آيه شريفه دلالت مىكند بر اينكه ابراهيم ع درخواست كرده بود كه خدا كيفيت
احيا و زنده كردن را به او نشان دهد، نه اصل احيا را، چون درخواست خود را به اين
عبارت آورد: چگونه مرده را زنده مىكنى؟ ، و اين سؤال مىتواند دو معنا
داشته باشد، معناى اول اينكه چگونه اجزاى مادى مرده، حيات مىپذيرد؟ و اجزاى
متلاشى دوباره جمع گشته و به صورت موجودى زنده شكل مىگيرد؟ و خلاصه اينكه چگونه
قدرت خدا بعد از موت و فناى بشر به زنده كردن آنها تعلق مىگيرد؟.
معناى دوم
اينكه: سؤال از كيفيت افاضه حيات بر مردگان باشد، و اينكه خدا با اجزاى آن مرده چه
مىكند كه زنده مىشوند؟ و حاصل اينكه سؤال از سبب و كيفيت تاثير سبب است، و اين
به عبارتى همان است كه خداى سبحان آن را ملكوت اشياء خوانده و فرموده:
(إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ،
فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ)، امر او هر گاه چيزى
را بخواهد ايجاد كند تنها به اين است كه به آن بگويد: باش و او موجود
شود، پس منزه است خدايى كه ملكوت هر چيزى به دست اوست.[1]
و منظور ابراهيم ع، سؤال از كيفيت حيات پذيرى به معناى دوم بوده، نه به معناى اول،
به چند دليل، دليل اول، اينكه گفت:(كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى) بضم
تاء كه مضارع از مصدر احياء است يعنى مردگان را چگونه زنده
مىكنى؟ پس از كيفيت زنده كردن پرسيده، كه خود يكى از افعال خاص خدا و معرف او
است، خدايى كه سبب حيات هر زندهاى است و به امر او هر زندهاى زنده مىباشد، و
اگر گفته بود:(كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى) به فتح
تاء يعنى چگونه مردگان زنده مىشوند، در اين صورت سؤال از كيفيت حياتپذيرى
به معناى اول يعنى كيفيت جمع شدن اجزاى يك مرده و برگشتنش به صورت اول و قبول حيات
بوده.
تكرار مىكنم
كه اگر سؤال از كيفيت حيات پذيرى به معناى اول بود، بايد عبارت آن(كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى) به فتح تاء بود نه به ضم آن.
دليل دوم
اينكه: اگر سؤال آن جناب از كيفيت حيات پذيرى اجزا بود، ديگر وجهى نداشت كه اين
عمل به دست ابراهيم ع انجام شود، و كافى بود خداى تعالى در پيش روى آن جناب حيوان
مردهاى را زنده كند.