نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 433
سرپرستى داد، بعد از موسى ولايت ايشان را به
اوصياى موسى وا گذاشت، بعد از اين دورهها بود كه گرفتار ديو جالوت شدند، و وقتى
ظلم جالوت به ايشان شدت يافت و فشار از طرف دستگاه جالوت بر ايشان زياد شد، قواى
باطنشان كه رو به خمود گذاشته بود، بيدار شد، و تعصب تو سرى خورده و ضعيفشان زنده
گشت، در اينجا بود كه بزرگان قوم از پيامبرشان درخواست مىكنند پادشاهى برايشان
برگزيند تا به وسيله او اختلافات داخلى خود را برطرف نموده و قوايشان را تمركز
دهند، و در تحت فرمان آن پادشاه، در راه خدا كارزار كنند.(قالَ
هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا) بنى
اسرائيل از پيامبر خود درخواست مىكردند كه پادشاهى برايشان معين كند، تا در تحت
لواى او در راه خدا كارزار كنند، و چون پيغمبرشان چنين اختيارى نداشت، لذا كارزار
كردن و تعيين فرمانده را به خداى تعالى ارجاع مىداد، و در اين آيه از در تعظيم،
نام خدا را نبرده، و تنها در پاسخشان از ايشان پرسيد، آيا اگر چنين فرماندهى معين
شود احتمال آن را مى دهيد كه نافرمانيش كنيد؟ از اين پاسخ پيدا است كه آن جناب به
وحى خدا، اين نافرمانى را از ظاهر حال آن خبردار شده، و به همين جهت خداى تعالى را
منزهتر از آن دانسته كه نامش را ببرد، تنها اشاره كرده كه امر اين درخواست مربوط
به خدا و راجع به اوست، چون كتابتى كه در اين پاسخ آمده به معناى واجب شدن است و
تنها كار خداى تعالى است.
گفتيم مخالفت
و پشت كردن به جنگ از ظاهر حال آنان محتمل بود، ولى همين امر ظاهر را به صورت
استفهام بيان كرد، تا مردم اين ظاهر حال را انكار نموده، در نتيجه تا حجت بر آنان
تمام شود، و همين پاسخ را داده گفتند:(وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِي
سَبِيلِ اللَّهِ؟) (چه جهت دارد كه ما در راه خدا قتال نكنيم؟).
(قالُوا:
وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا) ...
در اين پاسخ مساله بيرون شدن جبرى از خانه و شهر را علت جنگيدن و كنايه از آن
كردند و چون بيرون شدن از وطن مالوف مستلزم دور شدن از زن و فرزند و سبب محروميت
از همه اين نعمتها مىشود، لذا بيرون شدن را هم به وطن نسبت دادند، و هم به
فرزندان و گفتند:
با اينكه از
وطن و فرزند خود بيرون شدهايم.
(فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ، وَ
اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ) اين آيه به شهادت اينكه حرف
فاء در اول آن است، فرع و نتيجه گفتار پيامبر آن قوم، كه پرسيد: (هَلْ
عَسَيْتُمْ) ... و جواب قوم كه گفتند:(وَ ما
لَنا أَلَّا نُقاتِلَ)، واقع شده، و جمله:(وَ
اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ)، دلالت دارد بر اينكه پرسش پيامبرشان
كه پرسيد: (هَلْ عَسَيْتُمْ)
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 433