نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 432
مؤمنين را بر اين كار تشويق كند، و هم براى اين
است كه انفاقهاى نامبرده براى خاطر او بوده، و نيز براى اين است كه خداى سبحان به
زودى عوض آن را چند برابر به صاحبانش بر مىگرداند.
خداى تعالى
سياق خطاب را كه قبلا امر بود و مىفرمود: جهاد كنيد ، به سياق خطاب،
استفهامى برگردانيد، و فرمود: كيست از شما كه چنين و چنان كند؟، با اينكه ممكن بود
همين مطلب را نيز به صورت امر بفرمايد، مانند جمله در راه خدا جهاد كنيد و
به او قرض بدهيد ، و اين تغيير به خاطر نشان دادن ذهن مخاطب است، چون سياق
امر خالى از كسب تكليف نيست، ولى سياق استفهام دعوت و تشويق است، در نتيجه ذهن
شنونده تا حدى از تحمل سنگينى امر استراحت مىكند، و نشاط مىيابد.
(وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) كلمه
قبض به معناى گرفتن چيزى و كشيدن آن به طرف خويش است، در مقابل كلمه
بسط و همچنين بصط كه به معناى دادن و از خود دور كردن است، و
اين كلمه كه در اصل از ماده (باء- سين- ط) است، و طبق يك قاعده صرفى (سين) آن به
خاطر اينكه پهلوى حرف (ط) كه به اصطلاح از حروف (اطباق و تقسيم) است قرار گرفته
مبدل به (صاد) شده است.
و اينكه از
صفات خداى تعالى سه صفت (قبض و بسط و مرجعيت) او را آورده، براى اين توجه كه اشعار
كند آنچه در راه خدا به او مىدهند باطل نمىشود، و بعيد نيست كه چند برابر شود،
براى اينكه گيرنده آن خدا است و خدا هر چه را بخواهد ناقص مىكند و هر چه را بخواهد
زياد مىكند، و شما به سوى او بر مىگرديد و آن زياد شده را پس مىگيريد.
(أَ لَمْ
تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ) ...
كلمه ملا بطورى كه گفتهاند به معناى جماعتى از مردم است كه بر يك
نظريه اتفاق كردهاند و اگر چنين جمعيتى را ملا ناميدند براى اين است كه عظمت و
ابهتشان چشم بيننده را پر مىكند.
و چنين
جمعيتى از بنى اسرائيل به پيامبر خود گفتند: پادشاهى براى ما معين كن تا در تحت
فرمانش در راه خدا بجنگيم، و از سياق بر مىآيد كه پادشاهى كه تا آن روز بر آنان
تسلط داشته همان جالوت بوده، كه در آنان به روشى رفتار كرده بود كه همه شؤون حياتى
و استقلال و خانه و فرزند را از دست داده بودند و اين گرفتارى بعد از نجاتشان از
شر آل فرعون بود، كه شكنجهشان مىكردند و خدا موسى ع را بر آنان مبعوث كرد، و بر
آنان ولايت و
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 432