نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 346
چون قوانين و احكام هميشه دائر مدار مصالح و
حكمتهاى غالبى است، نه حكمتهاى عمومى (در نتيجه اگر زن عقيم هم مطلقه شد، بايد
عده را نگه بدارد).
پس اينكه
فرمود:(يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ) به منزله
اين است كه فرموده باشد زنان مطلقه به خاطر احتراز از اختلاط نطفهها و فساد نسل،
عده نگه مىدارند، و با هيچ مردى تمكين نمىكنند و اين جمله هر چند جملهاى خبرى
است ليكن منظور از آن انشاء است، و خلاصه به جاى اينكه بفرمايد: بايد عده
نگه دارند به منظور تاكيد فرموده: عده نگه ميدارند .
و كلمه
قروء جمع قرء است، و قرء لفظى است كه هم معناى حيض را مىدهد، و
هم معناى پاكى از آن را، بطورى كه گفتهاند، از واژههايى است كه دو معناى ضد هم
دارد، چيزى كه هست معناى اصلى آن جمع است، اما نه هر جمعى، بلكه جمعى كه دگرگونگى
و تفرقه به دنبال داشته باشد، و بنا بر اين بهتر اين است كه بگوئيم معنايش در اصل
پاكى بوده است، چون در حال پاكى رحم، خون در حال جمع شدن در رحم است، و سپس در حيض
هم استعمال شده، چون حيض حالت بيرون ريختن خون بعد از جمع شدن آن است، و به همين
عنايت جمع كردن حروف، و سپس بيرون ريختن آن براى خواندن را هم قرائت ناميدهاند،
اهل لغت هم تصريح كردهاند به اينكه معناى قرائت جمع كردن است، و نيز از جمله
شواهدى كه اشعار و بيان مىدارد كه اصل در ماده ق- ر- ء جمع است، آيه
شريفه:
(لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ، إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ
قُرْآنَهُ، فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ)[1] است كه
مىفرمايد: زبانت را به انگيزه عجله در خواندن قرآن حركت مده، جمع آن و قرآنش به
عهده ما است، هر وقت آن را قرائت كرديم خواندنش را به دنبالش قرار بده، و همچنين
آيه شريفه:
(وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ)[2] (و مجموعهاى كه ما
آن را جزء جزء كرديم تا آن را به تدريج بخوانى) كه خداى تعالى در آن و در آيه قبلى
از كلام خود تعبير به قرآن كرد، نه به كتاب، و نه به فرقان و نظائر آن و اصلا به
همين جهت بود كه گفتيم كلام خداى تعالى قرآن ناميده شده است.
راغب در
مفردات خود مىگويد: كلمه قرء در حقيقت نامى است براى داخل شدن از
پاكى به حيض، و از آن جايى كه اسم جامعى است براى دو چيز، طهر و حيض بعد از طهر،
لذا بر هر دو اطلاق مىشود، هم طهر يعنى پاكى از حيض را قرء مىگويند، و هم خود
حيض را، چون اين قاعده كلى است كه وقتى كلمهاى نام براى دو چيز شد بر تك تك آنها
اطلاق