نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 19 صفحه : 621
بيايد، و
ايشان هم متقابلا متعرض پروردگار او نشوند.
با
آنچه گذشت روشن گرديد كه متعلق مودت كفار مجموع(لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ) بوده، و حرف فاء در
كلمه دوم فاى نتيجهگيرى است، نه سببيت.
[صفات
رذيله برخى از دشمنان دين كه داراى مال و فرزند هستند و خدا پيامبر 6 را از اطاعت آنها و از مداهنه و مماشات با آنها نهى فرموده
است]
(
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ) ...(زَنِيمٍ ) كلمه حلاف به معناى كسى است كه بسيار سوگند مىخورد، و
لازمه بسيار سوگند خوردن در هر امر مهم و غير مهم و هر حق و باطل، اين است كه
سوگند خورنده احترامى براى صاحب سوگند قائل نباشد، و چون سوگندها به نام خدا بوده،
پس معلوم مىشود سوگند خورنده، عظمتى براى خداى عز و جل قائل نيست، و همين بس است
براى رذلى او، و رذالت اين صفت.
و
كلمه مهين از مصدر مهانت يعنى حقارت است، و منظور از آن، حقارت رأى و
كوتاهى فكر است. ولى بعضى[1]
گفتهاند: به معناى كسى است كه بسيار شرارت كند.
و
كلمه هماز صيغه مبالغه از ماده همز است، و اين ماده به
معناى عيبجويى و طعنه زنى است، پس هماز يعنى بسيار عيبجو و طعنهزن. و بعضى[3]
گفتهاند: همز به معناى خصوص طعنه زدن با اشاره چشم است. بعضى[4]
ديگر گفتهاند: به معناى غيبت كردن است.
و
جمله(مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ) به معناى
سعايت و دو به هم زنى است، و مشاء به معناى نقل كننده سخنان مردمى به
سوى مردمى ديگر، به منظور ايجاد فساد و تيرگى آن دو است، و مناع خير
به معناى كسى است كه منع خيرش بسيار باشد، يا از همه مردم منع خير مىكند، و يا
نسبت به اهلش چنين است و نمىگذارد چيزى به آنان برسد.
و
كلمه معتدى اسم فاعل از اعتداء است، كه به معناى از حد گذراندن ظلم و
بيداد است. و كلمه أثيم به معناى كسى است كه اثم و گناه بسيار كند، به
حدى كه كار هميشگى و دائميش شود و از آن دست برندارد. و كلمه اثم به
معناى عمل زشتى است كه باعث شود آن چيزى كه قرار است برسد ديرتر برسد. و كلمه
عتل - با ضمه عين و ضمه تاء و تشديد لام- به معناى اشتلم فارسى است، يعنى سخن
خشن و درشت، ولى در آيه مورد بحث به شخص بد اخلاق و جفا كار تفسير شده، كسى كه در
راه باطل به سختى خصومت مىكند، و