نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 19 صفحه : 374
يافتند خدا
را شكرگزارند، و هر عمل زشتى ديدند خود را توبيخ نموده، نفس را مورد مؤاخذه قرار
دهند، و از خداى تعالى طلب مغفرت كنند. و ذكر خداى تعالى به ذكرى كه لايق ساحت
عظمت و كبريايى او است يعنى ذكر خدا به اسماى حسنى و صفات علياى او كه قرآن بيان
نموده تنها راهى است كه انسان را به كمال عبوديت مىرساند، كمالى كه انسان، ما فوق
آن، ديگر كمالى ندارد.
و
اين بدان جهت است كه انسان عبد محض، و مملوك طلق براى خداى سبحان است، و غير از
مملوكيت چيزى ندارد، از هر جهت كه فرض كنى مملوك است و از هيچ جهتى استقلال ندارد.
هم چنان كه خداى عز و جل مالك او است، از هر جهت كه فرض شود.
و
او از هر جهت داراى استقلال است. و معلوم است كه كمال هر چيزى خالص بودن آنست، هم
در ذاتش و هم در آثارش. پس كمال انسانى هم در همين است كه خود را بندهاى خالص، و
مملوكى براى خدا بداند، و براى خود هيچگونه استقلالى قائل نباشد، و از صفات اخلاقى
به آن صفتى متصف باشد، كه سازگار با عبوديت است، نظير خضوع و خشوع و ذلت و استكانت
و فقر در برابر ساحت عظمت و عزت و غناى خداى عز و جل. و اعمال و افعالش را طبق
اراده او صادر كند، نه هر چه خودش خواست. و در هيچ يك از اين مراحل دچار غفلت
نشود، نه در ذاتش، و نه در صفاتش و نه در افعالش.
و
همواره به ذات و افعالش نظير تبعيت محض و مملوكيت صرف داشته باشد، و داشتن چنين
نظرى دست نمىدهد مگر با توجه باطنى به پروردگارى كه بر هر چيز شهيد و بر هر چيز
محيط، و بر هر نفس قائم است. هر كس هر چه بكند او ناظر عمل او است و از او غافل
نيست، و فراموشش نمىكند.
در
اين هنگام است كه قلبش اطمينان و سكونت پيدا مىكند، هم چنان كه فرموده:
(أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)[1]، و
در اين هنگام است كه خداى سبحان را به صفات كمالش مىشناسد، آن صفاتى كه اسماى
حسنايش حاكى از آن است. و در قبال اين شناسايى صفات عبوديت و جهات نقصش برايش آشكار
مىگردد، هر قدر خدا را به آن صفات بيشتر بشناسد خاضعتر، خاشعتر، ذليلتر، و
فقيرتر، و حاجتمندتر مىشود.
و
معلوم است كه وقتى اين صفات در آدمى پيدا شد، اعمال او صالح مىگردد و ممكن نيست
عمل طالحى از او سر بزند، براى اينكه چنين كسى دائما خود را حاضر درگاه مىداند، و
همواره به ياد خداست، هم چنان كه خداى تعالى فرموده: