نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 19 صفحه : 181
6 باشد،
بعد از آنكه خبر داد كه مجرمين به زودى بازخواست مىشوند، و موى پيشانى و پاهايشان
را گرفته در آتش مىاندازند، در اين آيه روى سخن به رسول گرامى خود كرده فرموده
باشد، اين آن جهنمى است كه مجرمين از قوم تو آن را تكذيب مىكردند، و به زودى وارد
آن خواهند شد، و بايد كه سرنوشت آنان در نظرت بىاهميت باشد[1].
و
كلمه حميم به معناى آب داغ است، و كلمه ان كه اصلش
انى است به معناى داغى است كه داغيش به نهايت رسيده باشد. و بقيه الفاظ آيه
روشن است (و معنايش اين است كه: اين است آن جهنمى كه مجرمين آن را دروغ مىشمردند،
اينك بين اين آتش و بين آبى به نهايت داغ مىآيند و مىروند).
[مراد
از مقام پروردگار در آيه:(وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ
رَبِّهِ جَنَّتانِ)]
(وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ) از اين آيه
به بيان اوصاف و احوال سعداى از جن و انس شروع نموده، موضوع بحث كسانى را قرار
مىدهد كه از مقام پروردگارشان پروا داشتند، و كلمه مقام مصدر ميمى و
به معناى قيام است، كه به فاعل خودش يعنى كلمه رب اضافه شده، و مراد
از قيام خداى تعالى عليه وى، اين است: كه خداوند در هنگامى كه بندهاش عملى انجام
مىدهد بالاى سرش ايستاده و ناظر عمل او است، اما نه ايستادن يك كارفرما و سركارگر
بالاى سر كارگر، بلكه معناى قيام خدا احاطه و علم خداست به آنچه بنده مىكند، و
ضبط عمل بنده و جزا دادن به وى است، هم چنان كه در جاى ديگر فرموده:(أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ ...)[2].
ممكن
است كلمه مقام را اسم مكان و به معناى محل قيام بگيريم، و اضافه شدن
آن بر كلمه رب را لاميه بدانيم، كه معنايش مقام براى خدا
مىشود، و بگوييم منظور از مقامى كه براى رب است مقامى است كه خداى تعالى نسبت به
بندهاش دارد، و آن مقام اين است كه خدا رب او است، كسى است كه امر بنده را تدبير
مىكند، و يكى از تدابير او اين است كه وى را به زبان رسولانش به سوى ايمان و عمل
صالح دعوت مىكند، و چنين قضا رانده كه او را بر طبق عملش جزا دهد، خير باشد خير و
شر باشد شر. علاوه بر اين خداى تعالى محيط به او و با او است، و آنچه وى مىگويد
او مىشنود، و آنچه وى انجام مىدهد او