نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 19 صفحه : 161
اتصال لفظى
هم داشته باشند، لذا در ظاهر لفظ نفرمود: الشمس و القمر بحسبانه و
النجم و الشجر يسجدان له ، چون همه مىدانستند. حسبان، حسبان خداست و سجده هم
براى او است نه براى غير او.
آن
گاه سؤالى ديگر پيش مىكشد كه: چرا جملات مذكور با حرف عطف نيامد؟ و نفرمود:
الرحمن علم القرآن و خلق الانسان و علمه البيان و الشمس و القمر يسجدان ؟ و
حاصل پاسخى كه مىدهد اين است كه: در جملههاى اول كه بدون واو عاطفه آورده خواسته
است حساب انگشتشمارى را پيش گرفته باشد، تا هر يك از جملهها مستقل در توبيخ
كسانى باشد كه منكر نعمتهاى رحمان و خود رحمانند، مثل اينكه شما خواننده وقتى
مىخواهى شخص ناسپاسى را سرزنش كنى انگشتان خود را يكى يكى تا كرده مىگويى:
آخر
فلانى تو را كه مردى فقير و تهى دست بودى بىنياز كرد (اين يكى)، و تو را كه مردى
خوار و خفيف بودى عزت و آبرو داد (اين هم يكى) و تو را كه مردى بىكس و كار بودى
صاحب كس و كار و فاميل و فرزندت كرد (اين هم يكى) و با تو رفتارى كرد كه احدى با
احدى نمىكند، آن وقت چگونه احسان او را انكار مىكنى؟
در
آيات اول اين روش را پيش گرفت، و سپس كلام را بعد از آن توبيخ دوباره به روش اولش
برگرداند، تا آنچه كه به خاطر تناسب و تقارب وصلش واجب است وصل كرده باشد، و به
اين منظور واو عاطفه را بر سر جمله(وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ
يَسْجُدانِ) و جمله(وَ السَّماءَ رَفَعَها ...) در
آورد[1].
[منظور
از رفع سماء و وضع ميزان]
(وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ) در صورتى
كه مراد از كلمه سماء جهت بلندى و بالا باشد معناى رفع آن عبارت
مىشود از اينكه سماء را در اصل بلند و بالا آفريد، نه اينكه بعد از خلقت آن را
بلند كرد و به بالا برد، و در صورتى كه مراد از آن خود جهت بالا نباشد، بلكه
أجرامى باشد كه در جهت بالا قرار دارند، آن وقت معناى رفع آن تقدير محلهاى آنها
خواهد بود، و معناى جمله اين خواهد بود كه: خداى تعالى محل ستارگان را نسبت به
زمين بلند قرار داد، و اين تقدير را آن روز كرد كه زمين و آسمان همه يكپارچه بود،
بعدا آنها را فتق و جداى از هم كرد، هم چنان كه فرمود:
(أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا
رَتْقاً فَفَتَقْناهُما)[2] و
به هر تقدير چه آن باشد