نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 567
براى اينكه
در آيه مورد بحث سخن دل او را حكايت مىكند، و در آيه سوره هود آثار دلخوريش از
ايشان را كه در رخسارهاش هويدا شده بود نقل مىكند.
و
اين توجيه ما بهتر از توجيهى است كه جمعى از مفسرين[1]
كردهاند كه جمله(قَوْمٌ مُنْكَرُونَ) سخن زبانى
ابراهيم بوده، و تقدير آيه چنين است: انتم قوم منكرون (براى اينكه
ميزبان كريم و بزرگوارى چون ابراهيم هرگز به ميهمان تازه وارد خود نمىگويد: عليكم
السلام شما مردمى ناشناخته هستيد).
(فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ) كلمه
روغ كه مصدر فعل ماضى راغ است- به طورى كه راغب گفته[2]-
به معناى اين است كه انسان طورى از حضور حاضران برود كه نفهمند براى چه مىرود، و
خلاصه با نوعى حيله برود. ديگران گفتهاند به معناى رفتن پنهانى است. ولى برگشت
معناى اولى هم به همان معناى دوم است.
و
مراد از عجل سمين گوساله چاقى است كه بريان كرده باشند، هر چند ظاهر-
لفظ همان گوساله چاق است، چون دنبالش آمده(فَقَرَّبَهُ
إِلَيْهِمْ) بعد از آنكه آن را نزد ميهمانان آوردند، ابراهيم آن را نزديك ايشان
برد. ممكن هم هست حرف فاء را فصيحه بگيريم و بگوييم تقدير كلام
فجاء بعجل سمين فذبحه و شواه و قربه اليهم است، يعنى پس گوسالهاى چاق آورد،
و آن را ذبح كرد، و سپس كباب نموده نزديك ميهمانان گذاشت.
(فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ) طعام را
نزديك ايشان برد، و گفت چرا نمىخوريد. چون ميهمانان را بشر پنداشته بود.
(فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ ...) در اين
جمله كلمه فاء فصيحه است، و از حذف جزئياتى از كلام خبر مىدهد و
تقدير كلام چنين است: فلم يمدوا اليه أيديهم، فلما رأى ذلك نكرهم، و أوجس
منهم خيفة- ميهمانان دست به سوى آن طعام دراز نكردند، و ابراهيم چون اين را بديد
بدش آمد و از ايشان احساس ترس كرد و كلمه ايجاس كه مصدر فعل
ماضى اوجس است به معناى احساس در باطن قلب مىباشد. و كلمه
خيفة به معناى نوعى ترس است، و معناى جمله اين است