[داستان
وارد شدن ملائكه مامور به هلاك ساختن قوم لوط بر ابراهيم (ع) و آنچه بين ميزبان و
ميهمانان گذشت]
اين
آيه شريفه به داستان وارد شدن ملائكه بر ابراهيم اشاره مىكند كه بر آن جناب در
آمدند، و او و همسرش را بشارتى داده گفتند: آمدهايم تا قوم لوط را هلاك كنيم. و
در اين داستان آيتى است بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت، هم چنان كه قبلا نيز
اشارهاى به آن شد.
و
در جمله(هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ) تعظيمى از
امر اين قصه شده است. و منظور از كلمه مكرمين ملائكهاى است كه بر
ابراهيم وارد شدند، و اين كلمه، وصف است براى كلمه ضيف . و اگر اين
كلمه را مفرد آورده، با اينكه ميهمانان ابراهيم چند نفر بودند، (به شهادت اينكه در
وصف آنان فرمود مكرمين يعنى محترمين) براى اين است كه در اصل
كلمه ضيف مصدر است، و مصدر تثنيه و جمع ندارد.
(إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ)
ظرف اذ متعلق به كلمه حديث- داستان در آيه قبلى است. و
كلمه سلاما مقول قول (حكايت سخن) ملائكه است، و عامل آن حذف شده و
تقديرش قالوا نسلم عليك سلاما مىباشد.
(قالَ سَلامٌ)- اين كلام ابراهيم حكايت پاسخى است كه وى به فرشتگان داد. و
كلمه سلام مبتدايى است كه خبرش حذف شده، تقدير آن سلام
عليكم است. و اگر ابراهيم پاسخ خود را در قالب جملهاى اسميه آورد، براى اين
بود كه پاسخ بهترى به آنان داده باشد، چون ملائكه سلام خود را در قالب جمله فعليه
آورده و گفتند نسلم عليك سلاما ، و جمله فعليه تنها بر حدوث فعل دلالت
دارد، و ديگر دوام و ثبوت آن را نمىرساند، به خلاف جمله اسميه كه دوام را مىرساند.
در حقيقت آنان گفتهاند يك سلام بر تو، و وى فرموده هميشه سلام بر شما.
(قَوْمٌ مُنْكَرُونَ)- از ظاهر كلام برمىآيد كه اين جمله
نيز حكايت كلام ابراهيم (ع) باشد، اما نه كلامى كه به گوش ميهمانان هم رسانده
باشد، بلكه كلامى است كه خودش با خود گفته، و معنايش اين است كه: وقتى ايشان را
ديد، به نظرش ناشناس آمد، در دل با خود گفت اينها چه كسانى هستند من اينها را
نمىشناسم. و اين با آيه هفتاد سوره هود كه مىفرمايد (فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ)- و چون ديد
دست به سوى طعام دراز نمىكنند، فهميد غريبه و ناشناسند منافات ندارد تا
بگويى در آيه مورد بحث فرموده: به محض ديدن، فهميد غريبهاند. و در آيه هود
فرموده: در سر سفره فهميد غريبهاند و بدش آمد،
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 566