نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 519
پس جمله(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ) با در نظر داشتن اينكه لام در آن لام سوگند است
دلالت مىكند بر اينكه او قادر است خلق را ثابت بدارد.
(وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ)- در اين
جمله خفىترين اصناف علم را ذكر كرده كه عبارت است از حضور نفسانى خفى، تا اشاره
كند به اينكه علم خداى تعالى همه چيز را فرا گرفته است، گويا فرموده: ما از ظاهر و
باطن انسان و حتى از خاطرات قلبىاش و از آن وسوسهاى كه در امر معاد دارد خبر
داريم و مىدانيم كه در دل خود مىگويد: چگونه انسان بعد از مردن و خاك شدن و
متلاشى گشتن اجزاء و درهموبرهم شدن بدنش دوباره مبعوث مىشود؟
پس
از آنچه گفته شد به دست آمد كه كلمه ما در جمله(ما
تُوَسْوِسُ بِهِ) موصوله است، و ضمير به به انسان
برمىگردد، و حرف باء در آن، باء آلت، و يا سببيت است.
و
اگر وسوسه را به نفس آدمى نسبت داده، نه به شيطان با اينكه منسوب به شيطان نيز
هست، براى اين بوده كه سخن پيرامون علم خداى سبحان و احاطهاش به احوال آدمى بود،
و مىخواست بفرمايد: حتى به آنچه در زواياى دلش مىگذرد آگاه است.
(وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ)-
كلمه وريد به معناى رگى است كه از قلب جدا شده و در تمامى
بدن منتشر مىشود، و خون در آن جريان دارد. بعضى[1]
هم گفتهاند: به معناى رگ گردن و حلق است. و به هر معنا كه باشد در آيه شريفه آن
را طناب خوانده، چون شبيه به طناب است. و اضافه حبل به وريد اضافه بيانيه است.
و
معناى جمله اين است كه: ما به انسان از رگ وريدش كه در تمامى اعضائش دويده و در
داخل هيكلش جا گرفته نزديكتريم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مىگذرد
آگاه نيستيم؟
اين
جمله مىخواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه كس فهم اداء كرده باشد و گر نه مساله
نزديكى خدا به انسان مهمتر از اين و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اينكه
خداى تعالى كسى است كه نفس آدمى را آفريده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى
تعالى بين نفس آدمى و خود نفس، و بين نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا
از هر جهتى كه فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزديكتر است، و چون اين معنا
معناى دقيقى است كه تصورش براى فهم بيشتر مردم دشوار است، لذا خداى تعالى به
اصطلاح دست