آيه
شريفه دلالت دارد بر اينكه بر هر انسانى واجب است كه در هدفهاى زندگى خود تابع
دستورات پروردگار خود باشد، آنچه او اختيار كرده اختيار كند، و راهى كه او به سويش
هدايت كرده پيش گيرد. و خدا راه تقوى را براى او برگزيده، پس او بايد همان را پيش
گيرد.
علاوه
بر اين، بر هر انسانى واجب است كه از بين همه سنتهاى زندگى دين خدا را سنت خود
قرار دهد.***
[معناى
اينكه فرمود: به اعراب بگو ايمان نياوردهايد بلكه بگوييد اسلام آوردهايم]
(قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ
لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ ...) اين آيه و
آيات بعدش تا آخر سوره متعرض حال اعراب است كه ادعاى ايمان مىكردند، و بر پيامبر
منت مىنهادند كه ما ايمان آوردهايم. و سياق اين آيه كه حكايت كلام آنان و مامور
شدن رسول خدا 6 است به اينكه در پاسخشان بفرمايد:
نه،
هنوز ايمان نياوردهايد، دلالت دارد بر اينكه مراد از اعراب بعضى از
عربهاى باديهنشين بوده، نه همه آنان، به شهادت آيه(وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ)[2] كه
مىفرمايد:
بعضى
از اعراب به خدا و روز جزا ايمان دارند.
(قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا)- يعنى به
تو مىگويند ايمان آورديم و ادعاى ايمان مىكنند، بگو: نه، هنوز ايمان
نياوردهايد، و آنان را در ادعايشان تكذيب كن. و جمله(وَ
لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا) استدراك و اعراض از آن معنايى است
كه جمله قبلى بر آن دلالت داشت، و تقدير كلام چنين است: نگوييد ايمان آورديم بلكه
بگوييد اسلام آورديم.
(وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ)- اين جمله
مىرساند كه: با اينكه انتظار مىرفت ايمان داخل در دلهاى شما شده باشد، هنوز
نشده، و به همين جهت در اين جمله نفى ايمانى كه در جمله قبلى بود تكرار نشده. در
آن جا مىفرمود: بگو ايمان نياوردهايد و در اينجا مىفرمايد با
اينكه انتظار آن هست هنوز ايمان داخل در قلوب شما نشده پس تكرار يك مطلب
نيست.
از
اينكه در اين آيه شريفه نخست ايمان را از اعراب نفى مىكند و سپس توضيح مىدهد كه
منظور اين است كه ايمان كار دل است، و دلهاى شما هنوز با ايمان نشده، و در
[1] اين زندگى دنيا چيزى بجز لهو و لعب نيست، و خانه آخرتست كه
زندگى واقعى است، اگر مىتوانستند بفهمند. سوره عنكبوت، آيه 64.