نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 476
حارث رفتم،
ولى او زكات را به من نداد، و خواست مرا به قتل برساند. حارث گفت به آن خدايى كه
محمد را به حق مبعوث كرده چنين نبوده، و من اصلا وليد را نديدهام، و وليد نزد من
نيامده.
و
بعد از آنكه حارث به حضور رسول خدا 6 رسيد (حضرت) پرسيد: آيا زكات را ضبط كردى و
خواستى فرستاده مرا به قتل برسانى؟ عرضه داشت: نه به آن خدايى كه تو را به حق
مبعوث فرموده من اصلا وليد را نديدم و او هم مرا نديده و من نيامدم مگر بعد از
آنكه ديدم در تاريخى كه معين فرمودى كسى را نفرستادى. ترسيدم خدا و رسول بر من خشم
گرفته باشد، لذا آمدهام كه علت تاخير را بپرسم. در اينجا بود كه آيه(
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)
...(حَكِيمٌ ) نازل شد[1].
مؤلف:
نزول آيه مذكور در داستان وليد بن عقبه در روايات وارده از طرق اهل سنت مستفيض
است، و همچنين روايات وارده از طرق شيعه. ابن عبد البر در كتاب استيعاب مىگويد:
در بين اهل علم آنهايى كه داناى به تاويل قرآن هستند تا آنجا كه من خبر دارم هيچ
اختلافى نيست در اينكه آيه(إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ
بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا) در باره وليد بن عقبه نازل شده است[2].
[حب
همان دين است و دين همان حب است]
و
در كتاب محاسن به سند خود از زياد حذاء از امام ابى جعفر (ع) روايت كرده كه در ضمن
حديثى به او فرمود: اى زياد واى بر تو مگر دين به غير از محبت، چيز ديگرى است؟ مگر
كلام خدا را نمىبينى كه مىفرمايد: (إِنْ كُنْتُمْ
تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ
ذُنُوبَكُمْ)- اگر دوستدار خدا هستيد مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد
و گناهان شما را برايتان بيامرزد و مگر خطاب او را به رسول گرامىاش محمد
6 نمىبينيد كه مىفرمايد: (حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ
زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ)- ايمان را محبوب شما كرد و در
دلهايتان زينت داد ، و نيز مىفرمايد: (يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ)- مسلمانان هر كسى را كه به سوى
ايشان هجرت كند دوست مىدارند و فرمود: