نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 443
و خاك بر سر
خود ريخت. چون رسول خدا 6 اين صحنه را ديد فرمود: اين زن فتنهانگيز را از من
دور كنيد و دستور داد صفيه را پشت سر آن جناب جاى دادند، و خود ردائى به روى او
افكند. مسلمانان فهميدند رسول خدا 6 او را براى خود انتخاب فرموده، آن گاه وقتى
از آن زن يهودى آن وضع را ديد به بلال فرمود اى بلال مگر رحمت از دل تو كنده شده
كه دو تا زن داغديده را از كنار كشته مردانشان عبور مىدهى؟
از
سوى ديگر صفيه در ايام عروسىاش كه بنا بود به خانه كنانة بن ربيع بن ابى الحقيق
برود، شبى در خواب ديد ماهى به دامنش افتاد، و خواب خود را به همسرش گفت.
كنانه
گفت: اين خواب تو تعبيرى ندارد جز اينكه آرزو دارى همسر محمد پادشاه حجاز شوى، و
سيلى محكمى به صورتش زد، به طورى كه چشمان صفيه از آن سيلى كبود شد، و آن روزى كه
او را نزد رسول خدا 6 آوردند، اثر آن كبودى هنوز باقى مانده بود.
رسول
خدا 6 پرسيد: اين كبودى چشم تو از چيست؟ صفيه جريان را نقل كرد[1].
ابن
ابى الحقيق شخصى را نزد رسول خدا 6 فرستاد كه در يك جا جمع شويم با شما صحبتى
دارم. حضرت پذيرفت. ابن ابى الحقيق تقاضاى صلح كرد، بر اين اساس كه خون هر كس كه
در قلعهها ماندهاند محفوظ باشد، و متعرض ذريه و اطفال ايشان نيز نشوند، و جمعيت
با اطفال خود از خيبر و اراضى آن بيرون شوند، و هر چه مال و زمين و طلا و نقره و
چارپايان و اثاث و لباس دارند براى مسلمانان بگذارند، و تنها با يك دست لباس كه به
تن دارند بروند. رسول خدا 6 هم اين پيشنهاد را پذيرفت به شرطى كه از اموال چيزى
از آن جناب پنهان نكرده باشند، و گر نه ذمه خدا و رسولش از ايشان برى خواهد بود.
ابن ابى الحقيق پذيرفت و بر اين معنا صلح كردند.
مردم
فدك وقتى اين جريان را شنيدند پيكى نزد رسول خدا 6 فرستادند كه به ما هم اجازه
بده بدون جنگ از ديار خود برويم، و جان خود را سالم بدر ببريم، و هر چه مال داريم
براى مسلمين بگذاريم. رسول خدا 6 هم پذيرفت. و آن كسى كه بين رسول خدا 6 و اهل
فدك پيام رد و بدل مىكرد، محيصة بن مسعود يكى از بنى حارثه بود.