نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 39
بودند، تابع
و پيرو شريعت ابراهيم بودند، و انبياء بعد از موسى و قبل از عيسى پيرو شريعت موسى،
و انبياء بعد از عيسى تابع شريعت آن جناب بودهاند.
3-
اينكه انبياء صاحبان شريعت كه قرآن كريم ايشان را اولوا العزم خوانده،
تنها همين پنج نفرند، چون اگر پيغمبر اولوا العزم ديگرى مىبود بايد در اين مقام
كه مقام مقايسه شريعت اسلام با ساير شرايع است نامش برده مىشد، پس اين پنج تن
بزرگان انبياء هستند، و آيه شريفه(وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ
النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ
عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ)[1]
نيز مؤيد اين استفادههايى است كه ما از آيه مورد بحث كرديم.
[مقصود
از اقامه دين و تفرقه نكردن در آن با توجه به اينكه بعضى شرايع احكامى مخصوص به
خود داشتهاند]
(أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا)-
كلمه أن در اين جمله تفسيرى است. و معناى اقامه دين حفظ
آن است به اينكه پيروىاش كنند و به احكامش عمل نمايند، و الف و لام در كلمه
الدين الف و لام عهد است، يعنى آنچه به همه انبياء نامبرده وصيت و وحى كرده
بوديم اين بود كه اين دينى كه براى شما تشريع شده پيروى كنيد، و در آن تفرقه
ننماييد، و وحدت آن را حفظ نموده، در آن اختلاف نكنيد.
بعد
از آنكه تشريع دين براى نامبردگان به معناى اين بود كه همه را به پيروى و عمل به
دين دعوت كند، و اينكه در آن اختلاف نكنند، در جمله مورد بحث همين را به اقامه دين
تفسير نموده، و اينكه در دين خدا متفرق نشوند. در نتيجه حاصل معناى جمله اين مىشود:
بر همه مردم واجب است دين خدا را به طور كامل به پا دارند، و در انجام اين وظيفه
تبعيض قائل نشوند، كه پارهاى از احكام دين را به پا بدارند، و پارهاى را رها
كنند. و اقامه كردن دين عبارت است از اينكه به تمامى آنچه كه خدا نازل كرده و عمل
بدان را واجب نموده ايمان بياورند.
و
مجموع شرايعى كه خدا بر انبياء نازل كرده يك دين است كه بايد اقامه شود، و در آن
ايجاد تفرقه نكنند، چون پارهاى از احكام الهى است كه در همه اديان بوده، و معلوم
است كه چنين احكامى ما دام كه بشر عاقل و مكلفى در دنيا باقى باشد، آن احكام هم
باقى است، و وجوب اقامه آن واضح است. و پارهاى ديگر هست كه در شرايع قبلى بوده و
در شريعت بعدى نسخ شده، اين گونه احكام در حقيقت عمر كوتاهى داشته، و مخصوص
طايفهاى از مردم و در زمان خاصى بوده، و معناى نسخ شدن آن آشكار شدن آخرين روز
عمر آن احكام است نه اينكه معناى نسخ شدنش اين باشد كه آن احكام باطل شده، پس حكم
نسخ شده هم تا ابد حق