نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 326
مىفرمايد:
چرا آن خدايان موهوم كه اينان به خدايى خود گرفتند، ياريشان نكردند با اينكه يك
عمر به درگاه آن خدايان عبادت كردند تا ايشان را به خدا نزديك كنند. هم چنان كه
خودشان مىگفتند:(ما
نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى) يعنى ما اين بتها را نمىپرستيم، مگر به اين
منظور كه ما را قدمى به خدا نزديك كنند.
(بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ)- يعنى آلهه از نظر اهل قرى گم شد، و
رابطه الوهيت و عبوديتى كه مىپنداشتند بريده شده. آرى مشركين اميد داشتند آلهه
بپاداش يك عمر پرستش در هنگام شدائد و سختيها ايشان را يارى كنند، پس ضلالت آلهه
از مشركين، كنايه است از اينكه پندار و اميدشان باطل مىشود.
(وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُونَ)-
كلمه ذلك مبتدا و كلمه افكهم خبر آن است. و اسم
اشاره ذلك اشاره است به گم شدن آلههشان، و مراد از افك
اثر افك است، البته ممكن هم هست كلمه اثر را به عنوان مضاف در تقدير بگيريم. و
كلمه ما مصدريه است، و معناى جمله اين است كه: اين ضلالت آلهه اثر
افترايى است كه به خدا مىبستند.
و
ممكن هم هست كلام را به صورتى معنا كرد كه نه احتياج به تقدير مضاف داشته باشد، و
نه مجازى ارتكاب شود، به اين منظور كلمه ذلك را اشاره مىگيريم به
هلاك كردن مشركين بعد از تصريف آيات، و ضلالت يافتن آلهه بعد از هلاكت آنان كه در
اين صورت معنا چنين مىشود: اين كه گفتيم عاقبت مشركين به جرم افتراء به كجا
انجاميد، درست حقيقت همان پندارى است كه در باره آلهه خود داشتند كه آلهه شفاعتشان
را مىكند، و به خدا نزديكشان مىسازد و همانطور كه گفتيم زمينه كلام تهكم و
طعنه زدن است.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 326