نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 110
وحى را براى
سخن گفتن با خلق اختيار كرده و اين بدان جهت است كه هدايت هر نوعى از مخلوقات به
سوى سعادت خاص خودش كار خدا است، همانطور كه خودش فرموده:(الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ
ثُمَّ هَدى)[1] و نيز فرموده:(وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ
السَّبِيلِ)[2] و سعادت انسان كه راه سعادت خود را به وسيله علم
و شعور طى مىكند اين است كه سعادت او را به او اعلام بدارد و او را به سنتى كه
خود در زندگى انسانها جارى مىكند راهنمايى فرمايد، تا انسانها به آن برسند، و در
اين راهنمايى تنها دلالت عقل كافى نيست، چون عقل همان طور كه گاهى راه را نشان
مىدهد، گاهى هم به خطا مىرود، و به همين جهت خداى سبحان طريق وحى را برگزيد كه
از هر خطايى مصون است. و ما در بيان اين حجت در چند جا از اين كتاب بحث مفصل
كردهايم.
[توضيح
آيه:(وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا
...) و بيان مراد از روح و وحى آن]
(وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا
الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ ...) از ظاهر سياق برمىآيد كه
كلمه كذلك اشاره باشد به آنچه در آيه قبلى بود كه وحى را به سه قسمت
تقسيم مىنمود. روايات بسيارى هم اين ظهور را تاييد مىكنند، چون در آن روايات
آمده كه رسول خدا 6 همانطور كه با وساطت جبرئيل- كه قسم سوم از وحى است- وحى
الهى را مىگرفت، همچنين گاهى در خواب- كه از مصاديق قسم دوم است- آن را دريافت
مىكرد، و گاهى هم بدون واسطه آن را تلقى مىفرمود كه همان قسم اول است.
ولى
بعضى از مفسرين[3] گفتهاند:
كلمه مذكور اشاره به مطلق وحيى است كه بر انبياء نازل مىشده. البته اگر مراد
از روح جبرئيل امين، و يا روح امرى باشد- كه بيانش مىآيد- بايد همين
معنا را قبول كرد.
و
مراد از اينكه فرمود: وحى كرديم به تو روحى را - به طورى كه گفتهاند-[4]
همان وحى قرآن است، و صاحبان اين قول جمله(وَ لكِنْ جَعَلْناهُ
نُوراً ...) را مؤيد گفتار خود گرفته، و گفتهاند: به همين جهت بايد بگوييم مراد
از روح، قرآن است.
ليكن
دو اشكال بر اين تفسير متوجه است: اول اينكه هيچ شكى نيست در اين كه كلام در سياق
بيان اين حقيقت است كه: اى پيامبر آنچه از معارف و شرايع كه هم خودت