نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 98
آينده باشد،
و گر نه لازمهاش اين مىشود كه متناهى ظرف باشد براى غير متناهى، و اين بالبداهه
محال است پس چاره همين است كه عموميت كل شىء را تخصيص بزنيم، و
بگوييم حوادث تا روز قيامت منظور است. و اين سخن تحكم و بىدليل است،- كه ان شاء
اللَّه به زودى به طور مفصل متعرض آن مىشويم-.
و
آيه شريفه نسبت به ما قبل در معناى تعليل است، گويا فرموده آنچه گفتيم و آنچه از
اوصاف آنان كه كلمه عذاب بر ايشان حتمى شده برشمرديم، و آنچه در باره پيروان قرآن
گفتيم كه به غيب از پروردگارشان خشيت دارند، همه مطابق با واقع است زيرا زمام حيات
همه به دست ماست، و اعمال و آثارشان نزد ما محفوظ است، پس ما در هر حال به سرانجام
هر يك از دو گروه، علم و اطلاع داريم.
بحث
روايتى [رواياتى در باره نزول آيه:(وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ
أَيْدِيهِمْ سَدًّا ...) در ماجراى سوء قصد ابو جهل و
يارانش به پيامبر 6]
در
تفسير قمى در ذيل جمله(فَهُمْ مُقْمَحُونَ)
فرموده: يعنى سرهايشان را بالا دارند[1].
و
نيز در همان تفسير در روايت ابى الجارود، از امام باقر (ع) آمده كه در ذيل جمله(وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا
فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ) فرموده:
يعنى هدايت را نمىبينند، چون خدا گوش و چشم و دل و اعمالشان را از اينكه هدايت
شوند گرفته است اين آيه در باره ابو جهل بن هشام و چند تن از خاندان وى نازل شده، و
جريان چنين بوده كه رسول خدا 6 برخاست نماز بخواند، ابو جهل (لعنة اللَّه عليه)
هم سوگند خورده بود هر وقت او را ديد نماز مىخواند فرقش را بشكافد، پس ابو جهل
آمد در حالى كه سنگى هم به دست داشت، و رسول خدا 6 را ديد كه مشغول نماز است، هر
چه دست بلند كرد تا سنگ را به طرف آن جناب پرتاب كند، خدا دستش را در گردنش
بخشكانيد و نتوانست پايين بياورد، و سنگ هم در دستش نمىچرخيد، ناگزير به طرف
اصحاب خود برگشت، آن وقت سنگ از دستش بيفتاد.
بعد
از او مردى ديگر برخاست كه او نيز از فاميلهاى ابو جهل بود، گفت من او را مىكشم،
همين كه نزديكش شد، گوش به قرائت او داد و دلش پر از رعب گشته برگشت و به ياران
خود گفت: بين من و او چيزى به شكل فحل- شتر نر فاصله شد، و با دنب خود
به من