نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 94
الامر
فلانا يعنى فلان گرفتارى شروع كرد فلانى را در خود فرو ببرد و بپوشاند. و
اين آيه شريفه متمم تعليل سابق است. و جمله جعلنا در اين آيه عطف است
بر جعلنا در آيه قبلى.
و
از تفسير فخر رازى حكايت شده كه در معناى تشبيهى كه در اين دو آيه آمده گفته است:
مانعى كه نمىگذارد آدمى در آيات خدا نظر كند، دو قسم است: يكى از نظر در آيات
أنفس جلو مىگيرد، و ديگرى از نظر در آيات آفاق، موانع قسم اول را تشبيه كرده به
غل و زنجيرى كه صاحبش را مقمح مىكند، و نمىگذارد سر خود را پايين آورده و خود را
نگاه كند، و چشم بر بدن خود بيفكند. و قسم دوم را تشبيه كرده به سدى كه اطراف آدمى
كشيده شده باشد و نگذارد انسان آفاق را ببيند و آياتى كه در آفاق هست برايش ظاهر
گردد، كسى كه مبتلا به اين دو مانع شود به كلى از نظر كردن محروم مىماند[1].
و
معناى دو آيه اين است كه: كسانى كه از اين كفار ايمان نمىآورند، براى اين است كه
ما در گردنشان غل افكندهايم و دستشان را بر گردنشان بستهايم، و غل تا چانهشان
را فرا گرفته و سرهايشان را بالا نگه داشته، به همين حال هستند، و نيز از همه
اطراف آنان سد بستهايم، ديگر نه مىتوانند ببينند و نه هدايت شوند.
پس
در اين دو آيه حال كفار را در محروميت از هدايت يافتن به سوى ايمان، و اينكه خدا
آنان را به كيفر كفرشان و گمراهى و طغيانشان محروم كرده، مثل زده و مجسم ساخته
است.
در
تفسير آيه(إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما
بَعُوضَةً فَما فَوْقَها)[2] در
جلد اول اين كتاب گفتيم: اين اوصافى كه در اين مثل و در نظايرش در قرآن براى
مؤمنين و كفار ذكر شده، كشف مىكند از اينكه براى انسان حياتى ديگر در باطن اين
حيات دنيوى هست كه از حس مادى ما پوشيده شده، و به زودى در هنگام مرگ و يا در روز
بعث، آن حيات براى ما ظاهر و محسوس مىشود. پس بنا بر اين كلام در نظاير اين آيات
و در مثلهاى مورد بحث بر مبناى حقيقتگويى است، نه مجازگويى، كه بعضى از مفسرين
پنداشتهاند.
(وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا
يُؤْمِنُونَ) اين جمله عطف تفسيرى و بيانى است، و تقرير است براى مضمون سه آيه
قبل، و