نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 407
از آن است
كه از هدايت آنان سود و از گمراهىشان ضرر ببيند.
(وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ)- يعنى امر آنان به تو واگذار
نشده تا در تدبير شؤون آنان مسئول باشى و در نتيجه تلاش كنى تا هدايت را به هر
نحوى شده در دل آنان وارد سازى.
و
معناى آن اين است كه ما به تو دستور دادهايم ايشان را به آنچه گفتهايم تهديد
كنى، چون ما قرآن را به حق و براى اين نازل كردهايم كه آن را بر مردم بخوانى و
بس، حال هر كس با آن هدايت يافت، نفع هدايتش عايد خودش مىشود و هر كس گمراه شد و
هدايت نيافت، ضرر گمراهى نيز عايد خودش مىشود، و تو از طرف من وكيل و مدبر شؤون
آنان نيستى، تا هدايت را در دل آنان جاى دهى، تو از اين بابت هيچ اختيارى و
مسئوليتى ندارى.
[معناى
توفى انفس و وجه اسناد آن به خداوند در جايى، و به ملك الموت و
رسل در جاهاى ديگر]
(اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها ...) در مجمع
البيان گفته: كلمه توفى به معناى گرفتن چيزى است به طور تمام، مثلا
وقتى مىگويند: توفيت حقى من فلان و نيز استوفيت حقى من
فلان معنايش اين است كه من تمامى حقم را از فلانى گرفتم[1].
و
اگر در آيه شريفه مسند اليه اللَّه را مقدم بر مسند يتوفى
آورد، براى اين است كه حصر را برساند و بفهماند قبض روح تنها كار خدا است، نه غير.
و اگر اين آيه با آيه(قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ
الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ)[2] و
آيه(حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ
رُسُلُنا)[3].
ضميمه
شود، اين معنا را مىدهد كه: اصالت در گرفتن جانها كار خداست نه غير، ولى به تبعيت
و به اجازه خدا كار ملك الموت و فرستادگان خدا كه ياران ملك الموتند نيز هست،
همانطور كه اين ياران هم به اجازه ملك الموت كار مىكنند.
(اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها)- مراد
از انفس ، ارواح است، ارواحى كه متعلق به بدنها است، نه مجموع روح و
بدن، چون مجموع روح و بدن كسى در هنگام مرگ گرفته نمىشود، تنها جانها گرفته
مىشود، يعنى علاقه روح از بدن قطع مىگردد، و ديگر روح به كار تدبير بدن و دخل و
تصرف در آن نمىپردازد. و مراد از كلمه موتها مرگ بدنها است، حال يا
اينكه مضافى در عبارت تقدير بگيريم و بگوييم تقدير آيه اللَّه يتوفى الانفس
حين موت ابدانها- خدا جانها را در هنگام مرگ بدنها مىگيرد بوده، و يا
اينكه نسبت دادن مرگ به