نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 327
ايوب چون
ديد گيسوان همسرش بريده شده قبل از اينكه از جريان بپرسد سوگند خورد كه صد تازيانه
به او بزند، و چون همسرش علت بريدن گيسوانش را شرح داد، ايوب (ع) در اندوه شد كه
اين چه سوگندى بود كه من خودم، پس خداى عز و جل بدو وحى كرد: (وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ
لا تَحْنَثْ)- يك مشت شاخه در
دست بگير و به او بزن تا سوگند خود را نشكسته باشى. او نيز يك مشت شاخه كه مشتمل
بر صد تركه بود گرفته چنين كرد و از عهده سوگند برآمد [1].
[رواياتى
در ذيل داستان ايوب 7 و ابتلائات او]
مؤلف:
ابن عباس هم قريب به اين مضمون را روايت كرده. و از وهب روايت شده كه همسر ايوب
دختر ميشا فرزند يوسف بوده. و اين روايت- به طورى كه ملاحظه گرديد- ابتلاى ايوب را
به نحوى بيان كرد كه مايه نفرت طبع هر كسى است، و البته روايات ديگرى هم مؤيد اين
روايات هست، ولى از سوى ديگر از ائمه اهل بيت (ع) رواياتى رسيده كه اين معنا را با
شديدترين لحن انكار مىكند و- ان شاء اللَّه- آن روايات از نظر خواننده خواهد
گذشت. و از خصال نقل شده كه از قطان از سكرى، از جوهرى، از ابن عماره، از پدرش از
امام صادق، از پدرش (ع) روايت كرده كه فرمود: ايوب (ع) هفت سال مبتلا شد، بدون اينكه
گناهى كرده باشد، چون انبيا به خاطر عصمت و طهارتى كه دارند، گناه نمىكنند، و حتى
به سوى گناه- هر چند صغيره باشد- متمايل نمىشوند.
و
نيز فرمود: هيچ يك از ابتلائات ايوب (ع) عفونت پيدا نكرد، و بدبو نشد، و نيز صورتش
زشت و زننده نگرديد، و حتى ذرهاى خون و يا چرك از بدنش بيرون نيامد، و احدى از
ديدن او تنفر نيافت و از مشاهدهاش وحشت نكرد، و هيچ جاى بدنش كرم نينداخت، چه،
رفتار خداى عز و جل در باره انبيا و اولياى مكرمش كه مورد ابتلايشان قرار مىدهد،
اين چنين است. و اگر مردم از او دورى كردند، به خاطر بى پولى و ضعف ظاهرى او بود،
چون مردم نسبت به مقامى كه او نزد پروردگارش داشت جاهل بودند، و نمىدانستند كه
خداى تعالى او را تاييد كرده، و به زودى فرجى در كارش ايجاد مىكند و لذا مىبينيم
رسول خدا 6 فرموده: گرفتارترين مردم از جهت بلاء انبيا و بعد از آنان هر كسى است
كه مقامى نزديكتر به مقام انبيا داشته باشد.
و
اگر خداى تعالى او را به بلايى عظيم گرفتار كرد، بلايى كه با آن در نظر تمامى مردم
خوار و بىمقدار گرديد، براى اين بود كه مردم در بارهاش دعوى ربوبيت نكنند، و از