[چند
وجه در معناى سخن سليمان 7:(إِنِّي أَحْبَبْتُ
حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي ...) و توضيحى
در باره علاقه آن جناب به اسبها و باز ماندنش از عبادت خدا]
(فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ
بِالْحِجابِ) ضمير قال- گفت به سليمان برمىگردد، و مراد از
خير - به طورى كه[2] گفتهاند-
اسب است، چون عرب اسب را خير مىنامند، و از رسول خدا 6 هم روايت شده كه فرمود:
تا قيامت خير را به پيشانى اسبها گره زدهاند.
بعضى[3]
هم گفتهاند: مراد از كلمه خير مال بسيار است و در بسيارى از
موارد در قرآن به اين معنا آمده، مانند آيه(إِنْ تَرَكَ خَيْراً)[4].
مفسرين[5]
در تفسير جمله(أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ) گفتهاند:
كلمه احببت متضمن معناى ايثار است، و كلمه عن به
معناى على است، و منظور سليمان (ع) اين است كه: من محبتى را كه به
اسبان دارم ايثار و اختيار مىكنم بر ياد پروردگارم، كه عبارت است از نماز، در
حالى كه آن را نيز دوست مىدارم، و يا معنايش اين است كه: من اسبان را دوست
مىدارم دوستىاى كه در مقابل ياد پروردگارم نمىتوانم از آن چشم بپوشم، در نتيجه
وقتى اسبان را بر من عرضه مىدارند از نمازم غافل مىشوم تا خورشيد غروب مىكند.
(حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ)- ضمير در توارت - به
طورى كه[6] گفتهاند-
به كلمه شمس برمىگردد، با اينكه قبلا نامش نيامده بود، ولى از
كلمه عشى كه در آيه قبلى بود استفاده مىشود. و مراد از توارى خورشيد
غروب كردن و پنهان شدن در پشت پرده افق است، مؤيد اينكه ضمير به خورشيد برمىگردد
كلمه عشى در آيه قبلى است، چون اگر مقصود توارى خورشيد نبود، ذكر
كلمه عشى در آن آيه بدون غرض مىشد و غرضى كه هر خواننده آن را بفهمد
براى آن باقى نمىماند.
پس
حاصل معناى آيه اين است كه من آن قدر به اسب علاقه يافتم، كه وقتى اسبان را بر من
عرضه كردند، نماز از يادم رفت تا وقتش فوت شد، و خورشيد غروب كرد. البته بايد
دانست كه علاقه سليمان (ع) به اسبان براى خدا بوده، و علاقه به خدا او را
علاقهمند به اسبان مىكرد، چون مىخواست آنها را براى جهاد در راه خدا تربيت كند،
پس رفتنش و حضورش براى عرضه اسبان به وى، خود عبادت بوده است. پس در حقيقت عبادتى
او را از