نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 281
(أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ) اين گفتار در جاى اعراض واقع شده، و كلمه
أم در آن منقطعه است و كلام، ناظر به گفتار مشركين است كه گفتند:(أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ
بَيْنِنا) و معنايش اين
است كه:
بلكه آيا نزد ايشان خزانههاى رحمت پروردگارت هست، كه از آن خزانهها به هر كس هر
چه بخواهد مىدهد تا آن را از تو دريغ بدارند؟ بلكه اين خزانهها منحصرا در اختيار
خود خداست و او بهتر مىداند كه رسالت را در چه دودمانى و چه شخصى قرار داده، و چه
كسى را مورد رحمت خاص خود قرار دهد .
و
اگر در ذيل كلام فرمود:(الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ)،
براى اين بود كه خلاصه گفتار را تاييد كند. و معنايش اين است كه هيچ سهمى از
خزانههاى رحمت خدا به دست ايشان نيست براى اينكه خدا عزيز است، يعنى مقامش منيع
است و احدى در كار او نمىتواند دخالت كند و نيز آنها نمىتوانند رحمت خدا را از
احدى جلوگيرى كنند، براى اينكه خدا وهاب، و بسيار بخشنده است.
(أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي
الْأَسْبابِ) در اين جمله نيز كلمه أم منقطعه است. و فرمان
فليرتقوا فرمانى است تعجيزى.
و
كلمه ارتقاء به معناى بالا رفتن است. و كلمه اسباب به معناى
پلهها و راههايى است كه به وسيله آن به آسمانها صعود مىكنند، و ممكن است مراد
از ارتقاء اسباب حيلهها و وسيلههايى باشد كه با آن به هدف منع و صرف
خود از حق مىرسند.
و
معناى آيه اين است كه: و يا آنكه آيا ملك آسمانها و زمين از آن ايشان است و
در نتيجه مىتوانند در اين آسمانها و زمين دخل و تصرف كنند و جلو نزول وحى آسمانى
را بگيرند؟ كه اگر راستى اين طور هستند، پس به آسمانها عروج نموده و يا حيلههاى
خود را به كار بزنند و جلو وحى آسمان را بگيرند! .
(جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ) كلمه
مهزوم از هزيمت است كه به معناى خذلان و بيچارگى است. و
جمله من الاحزاب بيانى است براى جند ما . و كلمه
ما در جمله مزبور براى افاده قلت و تحقير است. و كلام در آيه در مقام تحقير
امر كفار است. و مىخواهد على رغم آن غرور و اعتزاز و اعجابى كه از كلامشان
استفاده مىشد، ايشان را خوار و ناچيز معرفى كند.
دليل
اين معنا نكره آمدن كلمه جند و تتميم آن با لفظ ما است و
نيز اشاره به
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 281