نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 159
كار او وقتى
چيزى را اراده كند فقط همين است كه بدو بگويد: باش پس وجود يابد (82).
منزه
است آنكه سلطنت همه چيز به دست اوست و به سوى او بازگشت مىيابيد (83).
بيان
آيات [تهديد كفار به گرفتن چشمان و دگرگون ساختن خلقتشان]
اين
آيات خلاصهاى از معانى سابق است كه در سياقى ديگر بيان شدهاند و در ضمن كفار را
به عذاب تهديد نموده و به اين نكته نيز اشاره مىكند كه پيامبر اسلام 6 فرستاده
خداست و كتاب او ذكر و قرآن است، نه او شاعر است، و نه كتابش شعر. و در آخر به
خلقت چارپايان اشاره نموده، و با آن بر مساله توحيد و معاد احتجاج مىكند.
(وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى
يُبْصِرُونَ) در مجمع البيان گفته: كلمه طمس به معناى محو و نابود
كردن چيزى است، به طورى كه هيچ اثرى از آن نماند، در نتيجه طمس بر
ديدگانت مثل پاك كردن خطى است كه نوشته شده. و نظير آن طمس بر مال است كه به
معناى از بين بردن آن است به طورى كه ديگر به هيچ دركى ادراك نشود. و كور
مطموس و طميس آن كورى را گويند كه اصلا شكاف بين دو پلك را
نداشته باشد[1].
پس معناى
جمله(وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ)
اين است كه: اگر ما مىخواستيم هر آينه ديدگان ايشان را از بين مىبرديم به طورى
كه هيچ اثرى از آن نباشد و ديگر نه ديدهاى داشته باشند، و نه ديدى.
و
معناى جمله(فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ) اين است
كه: در طلب و خواست آن بودند كه به سوى طريق حق و واضح سبقت گيرند، خواستند به آن
طريقهاى سبقت گيرند كه سالك آن گمراه نمىشود، ولى آن را نديدند و هرگز هم
نخواهند ديد. پس استبعادى كه از جمله(فَأَنَّى يُبْصِرُونَ)
استفاده مىشود، خود كنايه از اين است كه هرگز نخواهند ديد.
بعضى
از مفسرين[2] چنين معنا
كردهاند كه: به سوى صراط و راه حق سبقت مىگيرند، ولى به سوى آن هدايت
نمىشوند . اما اين تفسير خالى از بعد نيست.
(وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا وَ
لا يَرْجِعُونَ) در مجمع البيان مىگويد: كلمه مسخ
برگشتن آدمى به خلقتى زشت و بد منظره