مؤلف:
اين معنا در عدهاى روايات ديگر نيز آمده، و با يكى از دو معنايى كه در تفسير آيه
گفته شد منطبق است.
و
در كتاب علل به سند خود از حضرت ابى جعفر (ع) روايت كرده كه فرمود: سليمان بن
داوود به جن دستور داد تا قبهاى از شيشه برايش بسازند، روزى در بينى كه در آن قبه
تكيه به عصاى خود داده بود، و به لشكر جن خود تماشا مىكرد، كه چطور او را نگاه
مىكنند، كه ناگهان نظرش از لشكريان به سويى ديگر افتاد، مردى را ديد كه در قبه
اوست، پرسيد: تو كيستى؟ گفت: من آنم كه نه رشوه مىپذيرم، و نه از ملوك پروايى
دارم، من ملك الموتم، پس او را قبض روح كرد، در حالى كه هم چنان سر پا ايستاده، و
تكيه به عصاى خود داشت، و جن او را تماشا مىكردند.
آن
گاه فرمود: يك سال تمام براى او كار كردند، به گمان اينكه او زنده است، تا آنكه
خداى عز و جل حشره موريانه را مامور كرد، تا عصاى او را خورد، همين كه سليمان به
زمين افتاد، آن وقت جن فهميدند كه اگر غيب مىدانستند، يك سال تمام بيهوده در
عذابى خوار كننده نمىماندند، (تا آخر حديث)[2].
مؤلف:
در اينكه بعد از مرگ يك سال تكيه به عصا باقى ماند، روايات ديگرى از شيعه و سنى
آمده است.
و
در مجمع البيان در حديثى از فروة بن مسيك آمده، كه گفت: از رسول خدا 6 پرسيدم:
سبا مرد بوده يا زن؟ فرمود مردى از عرب بود كه ده فرزند داشت، كه شش تن از آنان
تيامن كردند، (يعنى در يمن سكونت نمودند)، و چهار تن ديگر تشاوم كردند، (يعنى در
سرزمين شام منزل گزيدند)، اما آن شش نفر كه در يمن منزل كردند، ازد، كنده، مذحج،
اشعرون، انمار، و حمير بودند، در اين جا مردى پرسيد انمار چيست؟
فرمود:
قومى بودند كه خثعم و بجيله از ايشاناند، و اما آن چهارتنى كه در شام منزل
گزيدند، عامله، خدام، لخم، و غسان بودند[3].
مؤلف:
اين روايت را الدر المنثور هم از عدهاى از صاحبان جوامع و سنن از آن جناب