كلمه
طير عطف بر محل جبال است، چون كلمه جبال كه در ظاهر مخاطب و منادى است، و به
همين جهت به صداى پيش خوانده مىشود، در واقع مفعول تسخيرى است كه با همين خطاب
صورت گرفته است، و معناى جمله در واقع اين است كه ما با خطاب خود جبال و طير را
مسخر او كرديم، و معلوم است كه در اين معنا جبال و طير مفعول تسخيرند، بارى اگر چه
جبال را به خاطر حرف ندا با صداى پيش مىخوانيم طير را با صداى بالا مىخوانيم،
چون عطف است بر واقع جبال، كه آن نيز منصوب است.
از
همين جا روشن مىشود، بطلان قول بعضى از مفسرين كه گفتهاند: كلمه اوب
به معناى سير، است. بعضى[2] از مفسرين
آيه را چنين معنا كردهاند كه: خداوند كوهها را براى داوود مسخر كرده بود، كه هر
جا او مىرود آنها نيز با او بروند و ما گفتيم كه: كلمه اوب به معناى
برگشتن است، و مراد اين است كه چون داوود تسبيح مىگفت، كوهها و مرغان با وى هم
آواز مىشدند، نه اينكه با او به راه مىافتادند.
(يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ)- اين جمله
بيان فضلى است كه خدا به داوود داد، و در اين جمله خطابى كه به كوهها و مرغان
شده- كه به آن خطاب مسخر شدند- در جاى تسخير قرار گرفته، و بيان مىكند: عطيهاى
كه ما به داوود داديم اين بود كه با چنين خطابى كوهها و مرغان را مسخر وى كرديم،
و اين گونه تعبير از قبيل به كار بردن سبب در جاى مسبب است، و معنايش اين است كه
ما كوهها را مسخر او كرديم، تا با او هم آواز شوند، و مرغان را نيز اين آن معنايى
است كه از تسخير جبال و طير براى داوود به دست مىآيد، هم چنان كه آيه 19 سوره ص
كه در بالا نقل شده نيز به آن اشاره مىكند.
(وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ)- يعنى ما آهن را با همه صلابت و
سختىاش براى او نرم كرديم.
(أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ ...) كلمه
سابغات جمع سابغة است، كه به معناى زره فراخ است. و كلمه سرد به
معناى بافتن زره است. و اينكه فرمود: (قَدِّرْ فِي السَّرْدِ)-
در بافتن زره تقديرى بگير معنايش اين است كه حلقههاى زره را اندازهگيرى
كن، تا با هم مناسب شوند. و جمله ان اعمل ...
[1] ما كوهها را چنان مسخر كرديم كه شام و صبح با او تسبيح
مىگفتند و نيز مرغان را كه همه نزدش جمع شده مىخواندند. سوره ص، آيه 19