نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 528
خويش، و
جاهل به آثار و عواقب وخيم اين امانت است، او نمىداند كه اگر به اين امانت خيانت
كند عاقبت وخيمى به دنبال دارد، و آن هلاكت دايمى اوست.
و
به معنايى دقيقتر چون كه: انسان به خودى خود فاقد علم و عدالت بود، ولى قابليت آن
را داشت كه خدا آن دو را به وى افاضه كند، و در نتيجه از حضيض ظلم و جهل به اوج
عدالت و علم ارتقاء پيدا كند.
و دو
كلمه ظلوم و جهول دو وصف از ظلم و جهلند، و كسى را ظلوم و
جهول گويند كه ظلم و جهل در او امكان داشته باشد، هم چنان كه به قول فخر رازى اسب
چموش، و چارپاى چموش، و آب طهور، اوصافى هستند، براى حيوانى كه امكان چموشى، و آبى
كه امكان طهور بودن را داشته باشد، و به همين جهت به سنگ و كلوخ، چموش نمىگويند[1].
ممكن
هم هست- به قول بعضى ديگر- دو كلمه مورد بحث به معناى مبالغه در ظلم و جهل
را افاده كنند . و به هر حال چه معناى فخر رازى درست باشد، و چه غير از او،
معناى آيه مستقيم و معلوم است، (و خلاصه فرق بين اين وجه و وجه قبلى اين است كه در
وجه قبلى استعداد انسان را ملاك قرار مىداديم و در اين وجه خالى بودن انسان از
علم و عدالت را ملاك قرار داديم، مترجم).
(لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ
الْمُشْرِكاتِ)- حرف لام در جمله ليعذب
لام غايت است، كه به آيه چنين معنا مىدهد: عاقبت اين حمل اين است كه خدا منافقين
و منافقات و مشركين و مشركات را عذاب كند، چون كسانى كه به اين امانت خيانت
مىكنند غالبا اظهار صلاح و امانت مىكنند، و اين همان نفاق است، آرى كمتر يافت
مىشوند كه به خيانت خود تظاهر كنند، و اى بسا اعتبار همين معنا باعث شده كه قبل
از مشركين و مشركات منافقين و منافقات را ذكر كند.
(وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللَّهُ
غَفُوراً رَحِيماً)- اين جمله عطف است بر جمله يعذب در
نتيجه معنايش اين است كه عاقبت اين حمل، علاوه بر عذاب منافقين و منافقات، اين شد
كه خدا بر مؤمنين و مؤمنات توبه كند، و توبه خدا رجوع و بازگشت او به بندگان خود
به رحمت است، پس وقتى انسانها به وى ايمان بياورند، و خيانت نكنند، خداوند به
رحمت خود به آنان بر مىگردد، و متولى امورشان مىشود، كه او ولى مؤمنين است، پس
ايشان را به سوى خود هدايت نموده و ظلمشان و جهلشان را