نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 314
قصص و معارف
است، و گويا مراد كسى كه خريدار لهو الحديث است اين است كه مردم را از قرآن منصرف
نموده و گمراه نمايد، و قرآن را به سخريه بگيرد به اين كه به مردم بگويد اين نيز
حديثى است مانند آن احاديث، و اساطيرى است چون آن اساطير.
جمله(بِغَيْرِ عِلْمٍ) متعلق به كلمه يضل است، و در حقيقت
وصف ضلالت گمراهان است، نه ضلال گمراه كنندگان، هر چند گمراه كنندگان نيز علم
ندارند، آن گاه ايشان را تهديد مىكند به اينكه (أُولئِكَ
لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ)- ايشان عذابى خوار كننده دارند ، چون در
دنيا مغرور و متكبر بودند.
(وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها
كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً ...) در اين آيه آن كسى را كه
خريدار لهو الحديث بود، توصيف مىكند و كلمه وقر به معناى بار سنگين
است، و مراد از اينكه فرمود: گويا در دو گوشش وقر است اين است كه گويا
چيزى به گوشهايش بسته كه از شنيدن جلوگيرى مىكند. بعضى[1]
هم گفتهاند: اصلا اين كلمه كنايه از كرى است .
و
معناى آيه اين است كه چون بر اين خريدار لهو الحديث آيات قرآنى ما قرائت مىشود،
پشت مىكند، و از آن رو مىگرداند و استكبار مىورزد، مثل اينكه اصلا آن را نشنيده
باشد، گويى كر است، پس تو او را به عذابى دردناك بشارت ده.
در
سياق آيات مورد بحث، هم ضمير مفرد به(مَنْ يَشْتَرِي)
برگردانده و فرموده:
يشترى- مىخرد ، و ليضل- تا گمراه كند ، و يتخذها- آن را
مىگيرد تا رعايت لفظ شده باشد، و هم ضمير جمع برگردانده و فرموده (أُولئِكَ لَهُمْ)- آنان برايشان تا رعايت معنا شده باشد، چون خريدار لهو الحديث
يك نفر نيست، آن گاه مجددا چند ضمير مفرد برگردانيده و فرموده:
عليه ، ولى ، يسمعها ، اذنيه تا باز رعايت
لفظ شده باشد بعضى[2] اين طور
گفتهاند، ليكن ممكن است بگوييم به(مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ
الْحَدِيثِ) همه جا ضمير مفرد برگردانيده، و ضمير جمع آيه قبلى به مجموع گمراه
كننده و گمراه شده كه سياق بر او دلالت دارد بر مىگردد. پس ضميرهاى مفرد همه
به من كه مفرد است برگشته است.
(
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ)
...(الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) در اين آيه
بعد از انذار آن خريدار، و تهديدش به عذاب خوار كننده، و سپس عذاب اليم، رجوع شده
است به بشارت محسنين، و خوشدل ساختن آنان به بهشت نعيم جاودان، كه