نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 361
در تفسير روح المعانى گفته: يكى از ادلهاى
كه بر اين معنا دلالت مىكند اين است كه: جمله فارسل ، بين سه جمله اول
و جمله چهارم يعنى(وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ)
قرار گرفته چون اين قرار داشتن اعلام مىكند كه با جمله چهارم ارتباطى دارد و اگر
سخنان موسى از باب تعلل و شانه خالى كردن بود، مىبايستى جمله: فارسل
آخر همه جملات در آيد، نه ما قبل آخر[1][2] و اين دليلى كه روح المعانى آورده
دليل خوبى است، ولى از آن روشنتر آيه(قالَ رَبِّ إِنِّي
قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ وَ أَخِي هارُونُ هُوَ
أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخافُ
أَنْ يُكَذِّبُونِ)[3]
مىباشد كه به صراحت مىفهماند: منظور موسى (ع) از اين سخنان تعلل نبوده، بلكه
مىخواسته كار دعوتش صحيحتر و راهش به هدف نزديكتر شود.
[معناى ذنب و مراد از اينكه موسى 7 فرمود:(وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ ...)]
(وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ
يَقْتُلُونِ) راغب در مفردات مىگويد: كلمه ذنب در اصل به معناى
گرفتن دنباله چيزى است، مثلا گفته مىشود: ذنبته ، يعنى رسيدم به دم آن
و آن را گرفتم. ولى در هر عملى كه دنباله وخيمى دارد نيز استعمال مىشود، به اين
اعتبار كه عمل مذكور نيز دم و دنبالهاى دارد[4].
و در آيه شريفه اشاره است به داستان قتل موسى و اگر فرمود: براى
ايشان گناهى است به گردن من، براى اين است كه موسى خود را گناهكار نمىدانست، بلكه
به اعتقاد فرعونيان گناهكار بود و يا آنكه اصلا ذنب در اينجا معناى گناه ندارد،
بلكه به همان معناى
[2]( و خلاصه ترجمه آيه بنا بر وجه اول كه مختار ما و روح المعانى
است، اينست كه موسى گفت:
پروردگارا من مىترسم تكذيبم كنند، و در نتيجه حوصلهام سر
آيد و زبانم كند شود، پس بفرست نزد هارون، چون علاوه بر ترس از تكذيب، فرعونيان
خونى از من طلب دارند و به زعم ايشان من قاتلم و بنا بر اينكه، تعلل باشد
اين مىشود پروردگارا من مىترسم تكذيبم كنند و در نتيجه حوصلهام سر آيد و
زبانم كند شود و فرعونيان خونى از من طلب دارند و به زعم ايشان من قاتلم پس بفرست
نزد هارون . مترجم.
[3] گفت پروردگارا من كسى را از ايشان كشتهام، مىترسم مرا
بكشند و برادرم هارون از من زبانى فصيحتر دارد، پس بفرست نزد او تا وزير من باشد،
و مرا تصديق كند، چون من مىترسم ايشان مرا تكذيب كنند. سوره قصص، آيه 33 و 34.