نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 312
رسيده غروب كند كه در آن هنگام امتداد به
آخر مىرسد و شب مىشود و اين سايه در همه احوالش در حركت است و اگر خدا مىخواست
آن را ساكن مىكرد.
و اينكه فرمود:(ثُمَّ جَعَلْنَا
الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا) منظور اين است كه دلالت
آفتاب با نور خود بر اين دلالت مىكند كه در اين ميان سايهاى هست و نيز با گسترده
شدن نورش، دليل بر اين است كه سايه نيز به تدريج گسترده مىشود، زيرا اگر آفتاب
نبود كسى متوجه نمىشد كه در اين ميان سايهاى وجود دارد، آرى علت عمومى تشخيص
معانى مختلف براى انسان اين است كه احوال عارضه بر آن معانى مختلف مىشود، حالتى
پديد مىآيد و حالتى ديگر مىرود و چون حالت دومى آمد آن وقت به وجود حالت اولى پى
مىبرد و چون حالتى پديد مىآيد حالت قبلى كه تا كنون مورد توجه نبوده به خوبى درك
مىشود و اما اگر چيزى را فرض كنيم كه هميشه ثابت و به يك حالت باشد به هيچ وجه
راهى براى تنبه به آن نيست.
و معناى اينكه فرمود:(ثُمَّ قَبَضْناهُ
إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً) اين است كه ما با تاباندن
خورشيد و بالا آوردن آن، به تدريج آن سايه را از بين مىبريم و جهت اينكه از بين
بردن را، قبض ناميده، آن هم قبض به سوى خودش و آن قبض را هم به قبض آسان توصيف كرد
خواست تا بر كمال قدرت الهى خود دلالت كند و بفهماند كه هيچ عملى براى خدا دشوار
نيست و اينكه فقدان موجودات بعد از وجودشان انهدام و بطلان نيست، بلكه هر چه كه به
نظر ما از بين مىرود در واقع به سوى خدا باز مىگردد.
و آنچه درباره تفسير(مَدَّ
الظِّلَّ) گفتيم- يعنى امتداد سايه بعد از رسيدن آفتاب به موقع ظهر- هر چند
معنايى بود كه مفسرين آن را نگفتهاند، ليكن سياق- همانطور كه بدان اشاره رفت- با
غير آن سازگار نيست.
مثلا بعضى[1] از مفسرين
گفتهاند: مراد از سايه كشيده شده، ما بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب است. و بعضى[2] ديگر گفتهاند: مراد، ما بين غروب
آفتاب و طلوع آن است. و بعضى[3] ديگر
گفتهاند: سايهاى است كه بعد از طلوع آفتاب براى هر جرم كثيف و كدرى، مانند كوه و
بناء و درخت در طرف مقابل آفتاب پديد مىآيد. بعضى[4]
ديگر گفتهاند: مراد از آن سايهاى است كه بعد از خلقت آسمان مانند قبه و گستردن
زمين در زير آسمان از آسمان به روى زمين افتاد- اين قول از همه اقوال سخيفتر و
بىپايهتر است.