نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 431
جهت دچار اشكال شدهاند، اول از اين جهت كه
فعل خيرات به معناى مصدريش چيزى نيست كه مورد وحى قرار گيرد، بلكه متعلق وحى حاصل
فعل است.
دوم از اين جهت كه وحى تشريعى مخصوص به انبيا نيست، بلكه هم ايشان، و
هم امتهايشان را شامل مىشود، و در آيه شريفه وحى مذكور به انبيا اختصاص يافته،
پس معلوم مىشود مقصود وحى تشريعى نيست.
زمخشرى به منظور فرار از اين اشكال، گفته: مقصود از فعل خيرات، و
همچنين اقامه نماز، و ايتاء زكات، مصدر مفعولى است، و معنايش اين است كه به
ايشان وحى كرديم كه بايد خيرات انجام شود. و نماز اقامه و زكات داده شود چون
مصدر مفعولى مترادف با حاصل فعل است، پس هم اشكال اولى از بين رفت كه مىگفت معناى
مصدرى متعلق وحى قرار نمىگيرد، و هم اشكال دومى كه اشكال اختصاصى بود، زيرا چون
در فعل مجهول فاعل مجهول است، لذا هم شامل انبيا مىشود و هم شامل امتهاى ايشان[1].
اشكالى كه ما به آن داريم اين است كه اولا: قبول نداريم كه مصدر
مفعولى، با حاصل فعل يك معنا داشته باشد و ثانيا: آنچه گفتيم كه اضافه مصدر به
معمول خودش تحقق فعل را مىرساند با وحى تشريعى نمىسازد، چون عمل وقتى انجام شد
ديگر وحى تشريعى چه بگويد.
داستان ابراهيم (ع) در تفسير سوره انعام، و نيز داستان يعقوب (ع)، در
سوره يوسف، از همين كتاب گذشت، و داستان اسحاق هم در تفسير سوره صافات ان شاء
اللَّه خواهد آمد، و به همين جهت ما از انبياى نامبرده در اين آيات ديگر به شرح
داستان اين سه بزرگوار نمىپردازيم.
كلمه حكم به معناى فصل خصومت، و يا به معناى حكمت است، و
آن قريه كه عمل خبائث مرتكب مىشد، نامش سدوم بود، كه لوط در مهاجرتش
با ابراهيم در آنجا منزل كرد، و منظور از خبائث كارهاى زشت است، و
مراد از رحمت ، مقام ولايت و يا نبوت است، كه هر كدام باشد وجهى دارد،
در سابق در تفسير سوره هود در داستان لوط گذشت ديگر متعرض آن نمىشويم.