يعنى هر كه چنين بگويد ظالم است و سزايش را جهنم مىدهيم، چون جهنم
سزاى ظالم است، و مضمون آيه، قضيهاى است شرطيه، و معلوم است كه قضيه شرطيه مستلزم
تحقق شرط نيست.
مراد از رؤيت علم فكرى است و اگر آن را رؤيت ناميد به
خاطر اين است كه علم فكرى در هر امرى آن را مانند رؤيت محسوس مىسازد.
دو كلمه رتق و فتق به دو معناى مقابل همند،
راغب در مفردات گفته: كلمه رتق به معناى ضميمه كردن و به هم چسباندن
دو چيز است، چه اينكه در اصل خلقت به هم چسبيده باشند و چه آن را با صنعت عمل
بچسبانند، هم چنان كه قرآن كريم مىفرمايد:
(كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما)، زمين و آسمان به هم چسبيده بودند، از يكديگر جداشان كرديم، و
فتق به معناى جدا سازى دو چيز متصل به هم است، و اين ضد رتق است[1]، و ضمير تثنيه در جمله
كانتا ، و ففتقناهما ، به سماوات و ارض بر مىگردد، در حقيقت آسمانها
را طايفهاى، و زمين را طايفهاى (ديگر) دانسته، و آن دو را دو طايفه خوانده، و
اگر خبر كان يعنى رتقا را مفرد آورد، بدين جهت بود كه
مصدر است، و مصدر تثنيه و مفردش يكى است، هر چند كه به معناى مفعول باشد، و معنايش
اين است كه: اين دو طايفه متصل به هم بودند ما جدايشان كرديم.
[تقرير برهان كه با بيان فتق آسمانها و زمين بعد
از رتق آنها ((كانَتا رَتْقاً
فَفَتَقْناهُما)) براى توحيد خداى تعالى در ربوبيت و تدبير اقامه شده است]
اين آيه و آيات سهگانه بعدش برهان بر توحيد خداى تعالى در ربوبيت، و
تدبير عالم است كه به مناسبت اينكه كلام منجر به توحيد خدا، و نفى الوهيت ملائكه
شد، در اينجا به ميان آمده، و خلاصه برهانى كه گفتيم در اين سه آيه آمده، اين است
كه پارهاى از موجودات را بر شمرده، كه خلقت آنها آميخته با تدبير است، و نتيجه
گرفته كه پس تدبير از خلقت منفك شدنى نيست، پس بالضروره آن كسى كه اين موجودات را
آفريده، خود او مدبر آنها است، مانند آسمانها و زمين، و هر موجود جاندار، و نيز
مانند كوهها و درهها و شب و روز و آفتاب و ماه، كه وجودشان توأم با تدبير است.