نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 359
تشنگى و شبش را به بىخوابى گذراند پس مرا
شفيع او قرار ده و نيز تورات و انجيل و زبور همه محدث و مربوب خدا است، خدايى آنها
را حادث كرده كه برايش مثل نيست، و براى كسانى حادث كرده كه تعقل كنند پس هر كس
بپندارد كه اين كتابها قديمند خداى را اول قديم و واحد ندانسته و كلام خدا را
همواره با خدا و قديم دانسته تا آخر حديث[1].
و در تفسير قمى در ذيل جمله(لاهِيَةً
قُلُوبُهُمْ) روايت آورده كه معصوم فرمود لاهيه از تلهى
است[2].
و نيز در آن كتاب در ذيل آيه(ما
آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ) فرمود: چگونه ايمان مىآورند؟ و حال آنكه مردمى كه قبل از ايشان
بودند ايمان نياوردند تا هلاك شدند[3].
و نيز در همان كتاب به سند خود از زراره از امام ابى جعفر (ع) روايت
كرده كه در ذيل آيه(فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ
إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) در جواب او پرسيد مقصود چه
كسانى هستند؟
فرمود: مقصود از اهل ذكر ماييم. زراره مىگويد: پرسيدم پس مسئول هم
شماييد؟ فرمود: بله.
پرسيدم: سائل هم ماييم؟ فرمود: بله. پرسيدم: پس بر ما است كه از شما
پرسش كنيم؟ فرمود:
بله. پرسيدم: پس بر شما هم لازم است كه جواب ما را بگوييد؟ فرمود: نه
بر ما واجب نيست و ما در پاسخ گفتن به شما مختاريم اگر خواستيم جواب مىدهيم و گر
نه، نه، آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود: (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ)- اين عطاى ما به شما
است خواستيد بر مردم منت بگذاريد و خواستيد خوددارى كنيد مسئول نخواهيد بود [4].
مؤلف: اين معنا را طبرسى نيز در مجمع البيان از على و ابى جعفر (ع)
روايت كرده و آن گاه گفته اين معنا را اين نكته تاييد مىكند كه خداى تعالى
نامگذارى كرده نبى 6 را ذكر رسول[5]. ولى اين
روايت از باب ذكر مصداق است براى اينكه مىدانيم آيه شريفه عام است نه خاص و ذكر
يا قرآن است و يا مطلق كتابهاى آسمانى و يا معارف الهى، و امامان اهل بيت در هر
حال اهل ذكرند و نمىتوان آن را تفسير آيه بر حسب مورد نزول دانست چون معنا ندارد
كه خداى تعالى مشركين را به اهل رسول و يا به اهل قرآن ارجاع دهد چون مشركين
دشمنان اهل رسول و اهل قرآن بودند اگر مىخواستند از اهل رسول حرفى بپذيرند از