نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 314
در نتيجه از كلمه حيات خصوصىتر
است و حيات عمومىتر از آن است چون حيات، هم به زندگى حيوان اطلاق مىشود و هم
فرشته و هم به خداى تعالى، و كلمه معيشت از همان عيش مشتق مىگردد و
معنايش آن چيزهايى است كه با آن تعيش مىشود و در قرآن هم آمده و فرموده(نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ
الدُّنْيا) و نيز فرموده:(مَعِيشَةً ضَنْكاً)[1]
كلمه ضنك در هر چيزى كه به كار رود تنگى آن را مىرساند و كلمهاى است
كه در مذكر و مؤنث به يك جور استعمال مىشود مثلا در مذكر مىگويند مكانى
ضنك و در مؤنث مىگويند معيشه ضنك اين كلمه در اصل مصدر از
باب شرف، يشرف و به معناى تنگ كردن بوده بعدها در صفت استعمال شده[2].
جمله(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ
ذِكْرِي) در مقابل جمله(فَمَنِ اتَّبَعَ
هُدايَ) كه در آيه قبلى بود قرار گرفته، و مقتضاى مقابله اين بود كه
بفرمايد و من لم يتبع هداى- و هر كه هدايت مرا پيروى نكند ، و اگر
اينطور نفرمود، و به جاى آن اعراض از ذكر را مقابل قرار داد، براى اين بود كه به
علت حكم اشاره كند و بفرمايد: علت تنگى معيشت در دنيا، و كورى در روز قيامت،
فراموش كردن خدا و اعراض از ياد او است، و نيز براى اين بود كه زمينه را براى
مطلبى كه بعدا تذكر مىدهد، و مىفرمايد: هر كه در دنيا خدا را فراموش كند
او هم در آخرت وى را فراموش مىكند، فراهم كرده باشد.
و مقصود از ذكر خداى تعالى يا معناى مصدرى (ياد آوردن)
است، در اين صورت كلمه ذكرى از باب اضافه مصدر به مفعول خودش است، و
يا به معناى قرآن، و يا مطلق كتب آسمانى است، هم چنان كه جمله بعدى كه مىفرمايد:(أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها) كه
نسيان را متعلق آيات و كتب خود قرار داده، آن را تاييد مىكند، و يا به معناى دعوت
حقه است، و اگر دعوت حقه را ذكر ناميده از اين باب است كه لازمه پيروى دعوت حقه و
اعتقاد به آن ياد خداى تعالى است.
[توضيحى در مورد اينكه روىگردانان از ياد خدا داراى زندگى تنگ
(معيشت ضنك) هستند]
و اگر فرمود: كسى كه از ذكر من اعراض كند معيشتى ضنك
يعنى تنگ دارد، براى اين است كه كسى كه خدا را فراموش كند، و با او قطع رابطه
نمايد، ديگر چيزى غير دنيا نمىماند كه وى به آن دل ببندد، و آن را مطلوب يگانه
خود قرار دهد، در نتيجه همه كوششهاى خود را منحصر در آن كند، و فقط به اصلاح زندگى
دنيايش بپردازد، و روز به روز آن را توسعه بيشترى داده، به تمتع از آن سرگرم شود،
و اين معيشت، او را آرام نمىكند، چه