نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 312
خدا در او شريك نباشد و او را از مخلصين- به
فتحه لام- كرده است و بنا بر اين معنا است كه تفرع جمله(فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى) بر آن به خوبى روشن مىشود
گويا او را داراى اجزايى فرض كرده كه اجزايش را از اينجا و آنجا جمع آورى نموده
بعد از آنكه متفرق بودند در يك جا گرد آورده و سپس به او رجوع كرده و هدايتش نموده
و به سوى خود به راهش انداخته است. و اگر هدايت در آيه را با اينكه مطلق است به
هدايت به سوى خود معنا كرديم به خاطر قرينه اجتباء است و اين معنا باز با اطلاق
هدايت منافات ندارد براى اينكه هدايت به سوى خداى تعالى اصل همه هدايتها و ريشه
آنها است، البته اينكه گفتيم هدايت مطلق است ناگزيريم اين قيد را به آن بزنيم كه
منظور از هدايت، هدايت در امر دين است كه عبارت است از اعتقاد حق و عمل صالح و
دليل بر اين معنا اين است كه در آيه شريفه هدايت را فرع بر اجتباء گرفته، (دقت
فرماييد).
بنا بر اين ديگر اشكالى- بر آنچه قبلا گفتيم كه ظاهر اينكه اين هدايت
بعد از آن غوايت واقع شده اين است كه غوايت مذكور در امر ارشادى و بىاشكال بوده
است- متوجه نمىشود چون غوايت در امر ارشادى بوده پس آيه شريفه دلالت مىكند بر
اينكه خداى تعالى بعد از توبه و هدايت، هم در موارد امر مولوى و هم ارشادى به آن
جناب عصمت داده بود، و او را هم در امر دنيا و هم در امر دين از خطا مصونيت مرحمت
كرده بوده است، دليل بر اينكه گفتيم اشكالى متوجه نمىشود اين است كه ظاهر متفرع
شدن هدايت بر اجتباء اين است كه آن جناب به سوى هدفى هدايت شده كه اجتبايش هم براى
آن منظور بوده است و چون اجتبايش براى سعادت دينى او بوده يعنى براى اين بوده كه
عبوديت را منحصر در خداى سبحان كند ناگزير هدايتش هم به سوى همين هدف بوده و اين
هدايت ناگزير هدايتى بوده كه ميان خداى تعالى و شخص مهدى اليه واسطهاى نبوده و به
همين جهت به هيچ وجه تخلف نمىپذيرفته هم چنان كه فرموده است:(فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ)[1] و هدايت به سوى منافع زندگى دنيا هر چند آن نيز از خداى تعالى است
ليكن از چيزهايى است كه سببهاى ديگرى ميان خدا و بنده در آنها واسطه است و بسيار
مىشود كه اسباب از مسببات تخلف مىكند، (دقت فرماييد).