نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 297
نمىتوانند به وسيله كلامى غير مرضى و
فريبنده در علم او تصرف كنند و او را گول بزنند.
و اگر به مجرمين برگردد، ناگزير بايد گفت آيه شريفه احاطه علمى خداى
را نسبت به آنان افاده مىكند، احاطه نسبت به خلود ايشان كه همان موقف جزاء باشد و
نسبت به ما خلف ايشان كه همان موقف دنيا و قبل از مردن و مبعوث شدنشان
باشد، پس مجرمين از هر سو محاط علم خدا هستند، و خود احاطهاى به علم خدا ندارند،
پس خدا به آنچه كردهاند كيفرشان مىكند، و آن روز است كه روىها در برابر حى قيوم
ذليل گشته، نمىتوانند حكم او را رد كنند، اينجا است كه به تمام معنا خائب و خاسر
مىشوند، و اين احتمال از احتمال اولى با سياق آيات مورد بحث سازگارتر است.(وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ) كلمه عنت فعل ماضى مؤنث از ماده عنوة است
و عنوة به معناى ذلت در قبال قهر قاهر است، و حالتى است كه در قيامت
هر موجودى در برابر خداى سبحان، و در قبال ظهور سلطنت الهى او به خود مىگيرد، هم
چنان كه فرمود:(لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ؟ لِلَّهِ الْواحِدِ
الْقَهَّارِ)[1] و به حكم اين آيه در آن روز هيچ چيز مالك چيزى نيست، و مالك نبودنش
به تمام معناى كلمه است، و همين خود ذلت و مسكنت على الاطلاق است، و اگر
عنوة و ذلت را به وجوه نسبت داده، از اين باب بوده كه وجوه اولين عضوى است
كه آثار ذلت در آن نمودار مىشود و لازمه اين عنوة اين است كه نتواند
مانع حكم خدا، و نفوذ آن در خلق گردد، و ميان اراده خدا و ايشان حائل شود، پس هر
ارادهاى كه در باره ايشان بكند ممضى و نافذ است.
و اگر در ميان همه اسماء خدا دو اسم حى و
قيوم انتخاب شد، بدين جهت بوده كه مورد كلام مردگانى هستند كه بار دوم زنده
شدند، و وقتى زنده شدند كه تمامى آن اسباب و وسايل كه در دنيا در اختيارشان بود از
كف دادهاند، و در چنين مورد و ظرفى، مناسب همان حيات مطلقه و قيمومت او نسبت به
هر چيز است.
بيان پاداش خلق است، اما جمله(وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً) مراد از كلمه
من- كسانى مجرمينى هستند كه ايمان نياوردند و آن روز خيبت را كه بدترين جزاء
است دارند،