responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 14  صفحه : 252

آرى وضع مردمى را حكايت مى‌كند كه تا يك ساعت قبل دلهايى آكنده از هيبت و ابهت فرعون داشتند، و نفوس خود را از زينت و زخارف دنيوى كه با او بود- و جز خيالهاى كاذب و موهوماتى باطل نبود- خيره و پست نموده و او را رب اعلى مى‌پنداشتند، و به او سوگند مى‌خوردند، هم چنان كه هنگام انداختن طنابها و چوبدستى‌ها گفتند:(بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ) و بعد از يك ساعت كه حق برايشان روشن گشت، ديدگانشان باز گرديد ناگهان آنچه از فرعون در دل داشتند، و آن عزت و سلطنت و آن زينت و زخرفى كه برايش قائل بودند يكباره فراموش گشت، ايمان به خدا در عرض يك ساعت آن چنان تحولى در دلها به وجود آورد كه رذيله ترس و تملق پيروى هوى و شيفتگى در برابر سراب زينت زندگى دنيا را بكلى نابود كرده، در همين مدت كوتاه عشق به حق و قدم نهادن در تحت ولايت خدا، و اعتزاز به عزت او را جايگزين آن رذايل نمود، ديگر جز آنچه خدا اراده كند اراده‌اى ندارند و ديگر جز از خدا اميدى نداشته و جز از او نمى‌ترسند.

همه اينها از محاوره‌اى كه ميان فرعون و ايشان رد و بدل شده و از مقايسه كلام او و پاسخ ساحران به وى فهميده مى‌شود، در يك سو فرعون است كه در تاريكى غفلت از مقام پروردگار خود قرار دارد و جز خود نمى‌بيند، و به خود نسبت ربوبيت قبط مى‌دهد، آرى در يك طرف اين محاوره، حاكم مصر است كه جنود مجنده دارد، هر چه بخواهد مى‌كند، و هر حكمى بخواهد مى‌راند، و ليكن از نظر حق و حقيقت، هيچ چيز ندارد و جز به دعاوى باطله دلخوش ندارد، آن چنان مست و مغرور جهل خويش است كه خيال مى‌كند حق و حقيقت خاضع و پيرو باطل او مى‌شود، و توقع دارد كه نفوس مردم،- با اينكه شعور و داورى، جبلى آنها است- بدون اجازه او چيزى را با شعور و دركش درك نكند، و بى‌اذن او دلها به هيچ حقى يقين پيدا نكند، لذا با تعجب به ساحران مى‌گويد:(آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ) آيا بدون اجازه من به او ايمان آورديد؟.

و نيز او چنين مى‌پندارد كه آدمى جز اين ساختمان بدنى و جسمانى كه چند صباحى زندگى مى‌كند، و سپس فانى و فاسد مى‌گردد، حقيقت ديگرى ندارد و جز رسيدن به لذائذ مادى و فانى همين بدن جسمانى سعادت ديگرى برايش نيست، چون در تهديد ساحران مى‌گويد: سوگند كه دست و پايتان را به عكس قطع مى‌كنم و سوگند كه به تنه‌هاى درختان خرما به دارتان مى‌آويزم، و به زودى خواهيد فهميد كه كدام يك از ما عذاب سخت‌ترى و باقى‌ترى خواهد داشت كه اگر در آخر كلام او دقت شود، به دست مى‌آيد كه غير از عذابهاى دنيوى عذابى ديگر سراغ نداشته.

و در سوى ديگر ساحرانى كه ايمان آوردند و به رسيدن به حق موفق گشته، و حق‌

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 14  صفحه : 252
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست