پس باطل همواره امورى را آرايش مىكند و آن را به صورت حق جلوه
مىدهد و از سوى ديگر حق نيز همواره باطل را رسوا نموده و آنچه را كه در برابر
ناظران اظهار مىدارد مىبلعد، چيزى كه هست يا به سرعت اين كار را مىكند و يا با
قدرى مهلت و كندى.
پس مثل داستان موسى و سحر ساحران در تمام جنگهاى بين حق و باطل يعنى
هر باطلى كه خودنمايى كند و هر حقى كه آن را نابود سازد جريان دارد- قبلا در تفسير
آيه(أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ
بِقَدَرِها)[3] گفتارى در اين معنا گذشت كه براى اين مقام نافع است.
در اين كلام حذف و ايجاز (كوتاه گويى) به كار رفته و تقدير كلام چنين
است:
فالقى ما فى يمينه فتلقف ما صنعوا فالقى السحرة- موسى آنچه در
دست داشت انداخت، پس آنچه ساحران درست كرده بودند بلعيد ناگزير ساحران به سجده
انداخته شدند. گفتند ... و اينكه مىبينيم تعبير به سحره به سجده
انداخته شدند كرد كه به اصطلاح ادبى صيغه مجهول است و به معلوم تعبير نكرد و
نفرمود: به سجده افتادند ، به منظور اشاره به اين نكته بوده كه: قدرت
الهى آنان را ذليل كرد، و خيرهكنندگى نور و ظهور حق بىاختيارشان نمود، به طورى
كه گويى از خود ارادهاى نداشتند، و شخصى ديگر ايشان را به سجده انداخت، بدون
اينكه بشناسند او چه كسى بود.
و جمله(آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ
مُوسى) شهادتى است از ايشان به ايمان به خدا، و اگر ايمان خود را به
پروردگار موسى و هارون نسبت دادند، براى اين بود كه هم به ربوبيت خداى سبحان شهادت
داده باشند و هم به رسالت موسى و هارون (ع)، و جدا آوردن جمله قالوا
... بدون اينكه با واو و يا فاء ، عطف به ما قبل
شود، براى اين است كه جمله جواب از سؤال مقدر است، گويا شخصى پرسيده: چه گفتند؟ در
جواب فرموده: