نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 167
(ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ
يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ)[1] و
امثال اينها.
و با اين بيان فساد گفتارى كه به بعضى[2]
مفسرين نسبت دادهاند روشن مىشود، كه گفته: جمله(الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ) مبتداء و خبر است، و
كلمه استوى فعلى است كه فاعلش جمله(ما فِي السَّماواتِ) است و كلمه له
متعلق به كلمه استوى است و معنا چنين مىشود كه: خدا بر عرش است، و هر
چه در آسمانها است براى او مستوى گشته، آن وقت در معناى استواء هر چيز براى
خدا است گفته: يعنى هر چيز موافق اراده او جريان دارد، و منقاد امر او است.
و ما در اينكه عرش چيست؟ در ذيل آيه 54 سوره اعراف در جلد هشتم اين
كتاب به طور مفصل بحث كرديم، و در بحث روايتى آينده نيز مطالبى مربوط به اين مقام
خواهد آمد.
(لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما
بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى).
كلمه ثرى - به طورى كه گفته[3]
شده- به معناى خاك مرطوب، و يا مطلق خاك است، بنا بر اين مراد از(ما تَحْتَ الثَّرى) هر
چيزى است كه در شكم زمين باشد، نه زير خاك، و اينجا باقى مىماند جمله(ما فِي الْأَرْضِ) كه
مقصود از آن موجودات روى زمين است، چه اجزاى خود زمين، و چه موجوداتى كه در آن
زندگى مىكنند، از آنچه ما حس مىكنيم، مانند انسانها، و انواع حيوانات، و نباتات،
و آنچه ما حس نمىكنيم، و يا اصلا از وجودش خبر نداريم، خدا همه را مىداند، و همه
ملك او است.
وقتى ملك خدا شامل همه آنچه در آسمانها و زمين و از آن جمله اجزاى آن
دو شد، قهرا شامل خود آن دو، و خود زمين نيز مىشود، چون هر چيزى غير از همان
اجزايش وجود عليحدهاى ندارد.
پس در اين آيه يكى از دو ركن ربوبيت را كه همان مالكيت باشد بيان
كرد، چون معناى ربوبيت به طورى كه مكرر گفتهايم مالك مدبر است، و فقط تدبير باقى
مىماند كه جمله بعدى متعرض آن است.