نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 139
و در اين كه ضمير جمع را به كلمه
من برگردانيد و فرمود:(رَأَوْا ما
يُوعَدُونَ)، با اين كه كلمه من مفرد است، جانب
معناى آن را رعايت كرد، هم چنان كه اگر ضمير مفرد به او برگردانيد، و فرمود(فَلْيَمْدُدْ لَهُ) جانب لفظ آن را رعايت
فرمود.
[جواب دوم به احتجاج كفار كه گفتند:(أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا)]
جمله(فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ
شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً) در مقابل كلام كفار
قرار دارد كه گفتند:(أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ
مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا) و اما اين كه منظور از مكان
در هنگام ديدن عذاب چيست؟- البته با در نظر گرفتن ظاهر آيه كه از آن بر مىآيد
مراد از عذاب، عذاب دنيوى است- قهرا آن مكانى خواهد بود كه عذاب خدا ايشان را
مىگيرد، مثل كفار قريش كه مكان شر آنان در هنگام عذاب چاه بدر بود، چون روى سخن
در اين سوره به همان صناديد قريش بوده، و اما مكان شرشان در روزى كه قيامت را
مىبينند، همان جهنم جاودانهاى است كه دار البوار است، و اما اينكه فرمود: معلوم
مىشود لشگر ناتوان از كيست، مراد همان روز عذاب است، كه كسى عاصم و نگهدارى از
عذاب خدا ندارد، آن روز هر چه را هم آماده كرده باشند عليه خودشان تمام مىشود و
بىاثر مىماند.
(وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدىً ...) مقصود از باقيات الصالحات ، اعمال صالحى است كه نزد خدا
محفوظ مىماند و باعث شكر و اجر عظيم خداى تعالى مىشود، و خدا در چند جا از كلام
مجيدش بدان وعده داده است.
كلمه ثواب به معناى پاداش عمل است، در مفردات گفته اصل
اين كلمه به معناى بازگشت هر چيزى به حالت اوليهاى است كه داشته، يا به حالت مقدرى
است كه مقصود از فكرت است- تا آنجا كه گفته است- ثواب آن چيزى است كه به انسان در
پاداش اعمالش بر مىگردد، و اگر خود پاداش را ثواب گفتهاند به تصور اين است كه آن
خود آن است، (نه بازگشت آن)،- تا آنجا كه مىگويد- ثواب، هم در خير به كار مىرود
و هم در شر ليكن متعارف آن است كه بيشتر در خير استعمال مىشود[1]
و كلمه مرد اسم مكان از رد است، و مراد از آن بهشت است.
اين آيه شريفه تتمه بيان آيه قبلى است، چون آيه قبلى حال اهل ضلالت
را بيان مىكرد، و مىفرمود: خدا به زودى ايشان را مدد مىكند، و در نتيجه در
ضلالت خود فرو رفته، از حق به كلى منصرف مىشوند، و از ايمان اعراض مىكنند، و
سرگرم بازى با شواغل