نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 137
و چون كفار در حقانيت ملت و كيش خود عليه
مؤمنين كه دعوت نبوى را پذيرفته و به آن ايمان آوردند احتجاج كردند به اين كه ايشان
در دنيا از نظر مقام و مجلس بهترند، و غفلت كردند از اين كه غير از حيات دنيا
حياتى جاودان و ابدى دارند كه نهايت و آخر ندارد، و نيز غفلت كردند از اينكه سعادت
آدمى در سعادت آن زندگى است، و چند روزى كه آدمى در دنيا زندگى مىكند قدر و قيمتى
در مقابل ابديت نداشته و دردى از آن دوا نمىكند و جا پر كن سعادت آن نمىشود.
علاوه بر اين غفلت ورزيدند از اينكه تمتعات و لذتهاى دنيا هم هميشه
به سعادت آدمى تمام نمىشود، و آدمى را از غضب خدا كه ممكن است روزى متوجه او شود
حفظ نمىكند، و چنان روزى هم از ستمگران دور نيست، پس دارنده دنيا از سخط خدا ايمن
نيست و چون ايمن نيست زندگيش گوارا نيست، چون هلاكت آنا فانا زندگيش را تهديد
مىكند، و هيچ نعمتى برايش گوارا نيست، زيرا در معرض نقمت و سخط و بلا است.
و لذا خداى تعالى با جمله(وَ كَمْ
أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ) به جواب ايشان اشاره فرموده
است.
و ظاهرا جمله مذكور جملهاى است حاليه و كلمه كم خبريه
است نه استفهامى، و معناى آيه اين است كه: اينان به اين شبهه واهى- كه ما مقام و
مجلس بهترى داريم- استدلال مىكنند تا مؤمنين را خوار بشمارند و حال آنكه ما قبل
از ايشان جمعيتهاى بسيارى كه از نظر كالا و اثاث و مجلس خيلى بهتر از ايشان بودند
هلاك كرديم.
خداى سبحان نظير اين شبهه را از فرعون نقل نموده، و بعد از نقل آن
شبهه داستان غرق شدنش را مىآورد و مىفرمايد:(
وَ نادى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ
هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي؟ أَ فَلا تُبْصِرُونَ؟ أَمْ أَنَا خَيْرٌ
مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ، فَلَوْ لا أُلْقِيَ
عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ) ...(فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ
فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِينَ )[1].
(قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ
الرَّحْمنُ مَدًّا ...) كلمه كان در
اين آيه دلالت بر استمرارشان در ضلالت دارد، تا كسى نپندارد كه
[1] و فرعون در قوم خود ندا كرد و گفت: اى مردم آيا ملك مصر از
من نيست و اين نهرها از دامنه قصرم نمىگذرد چرا پس نمىبينيد؟ با اين حال آيا من
بهترم يا اين مرد بىكس و خوار كه حرف زدنش را بلد نيست؟ اگر او هم كسى بود چرا(
مثل من به علامت سرورى) دستبندى از طلا از طرف خدا ندارد ...
همين كه ما را به خشم آوردند از ايشان انتقام گرفتيم و همه را
غرق كرديم. پس سرگذشتشان را و مثلى براى ديگران كرديم. سوره زخرف، آيات 51- 56.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 137