responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 13  صفحه : 73

و در كشاف آمده است كه: عرب به مرغان فال مى‌زدند، و آن را زجر مى‌ناميدند، و چون به سفر مى‌رفتند، و در راه به آن برمى‌خوردند، كارى مى‌كردند كه آن را از خود دور كنند، اگر از طرف چپ ايشان به طرف راستشان پرواز مى‌كرد آن را به فال نيك مى‌گرفتند، و اگر از طرف راست ايشان به سوى چپ‌شان مى‌پريد آن را شوم دانسته و به فال بد مى‌گرفتند، و به همين جهت فال بد را تطير ناميدند[1].

و در مفردات آمده: تطير اصلش تفال به طير است، ولى بعدها هر فال زدنى را تطير ناميدند، چه فال نيك و چه فال بد، چه با طير باشد و چه با غير آن، و در قرآن آمده:(قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ) گفتند كه ما شما را نحس مى‌دانيم و به همين مناسبت گفته‌اند: لا طير الا طيرك- هيچ فال بدى نيست مگر فال بد تو و نيز در قرآن آمده: (إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا) بموسى- اگر بدى به ايشان برسد به موسى فال بد مى‌زنند و نيز آمده: (أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ‌)- آگاه باش كه فال بدشان نزد خداست يعنى آن شوم و پيش آمد بدى كه در پيش دارند نزد خداست، كه خدا به خاطر اعمال زشتشان برايشان آماده كرده.

در آيات زير كه مى‌فرمايد:(قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ) و(قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ) و(قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ) و(كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ) نيز همه به اين معنا است، و وقتى گفته مى‌شود: تطايروا معنايش اين است كه سرعت گرفتند ، و به معناى متفرق شدند نيز استعمال مى‌شود[2].

و خلاصه اينكه از سياق ما قبل آيه و ما بعد آن و مخصوصا از جمله:(مَنِ اهْتَدى‌ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ...) به خوبى برمى‌آيد كه مراد از كلمه طائر هر چيزى است كه با آن بر ميمنت و نحوست استدلال شود، و حسن عاقبت و يا سوء آن كشف و آشكار گردد، زيرا براى هر انسانى چيزى كه مربوط به عاقبت امر بوده و بتوان به وسيله آن به كيفيت عاقبتش از خير و شر پى برد وجود دارد.

و اينكه فرمود: ما طائر هر كسى را در گردنش الزام كرده‌ايم معنايش اينست كه آن را لازم لا ينفك و جدايى ناپذير او قرار داده‌ايم كه به هيچ وجه از او جدا نگردد. و اگر فرمود طائر او را در گردنش ... ، براى اين بود كه تنها عضوى كه از آدمى جدا نمى‌شود و انسان از آن جدا نمى‌گردد گردن است. به خلاف اعضاى ديگر از قبيل دست و پا كه زندگى‌


[1] كشاف، ج 3، ص 371.

[2] مفردات راغب، ماده طير .

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 13  صفحه : 73
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست