نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 447
(وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً
مَهِيلًا)[1]
جايى ديگر فرموده:(وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ
الْمَنْفُوشِ)[2]
و در جايى ديگر فرموده:(فَكانَتْ هَباءً
مُنْبَثًّا)[3]
و جايى ديگر چنين تعبير كرده كه(وَ سُيِّرَتِ
الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً)[4].
و آنچه از سياق برمىآيد اين است كه مساله بروز زمين، مترتب بر به
راه انداختن كوهها است، يعنى وقتى كوهها و تلها تكان مىخورند و فرو مىريزند
زمين همه جايش بروز و ظهور مىكند، و ديگر چيزى حائل از ديدن كرانه افق نيست، و يك
ناحيه زمين حائل از ناحيه ديگرش نمىشود. و چه بسا احتمال دادهاند كه آيه شريفه
مىخواهد به مضمون آيه(وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ
بِنُورِ رَبِّها)[5] اشاره كند.
و معناى(وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ
نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً) اين است كه ما احدى از بشر
را ترك نمىكنيم و همه را زنده مىكنيم.
[ياد آورى قيام قيامت و عرضه گشتن مشركين و همه مردم بر پروردگار،
همراه با اعمالشان و ديگر هيچ]
سياق، شهادت مىدهد بر اينكه ضمير جمع در عرضوا و همچنين
ضمير جمع در آيه قبل به مشركين برمىگردد كه به نفس خود و به اسباب ظاهرى كه مربوط
به زندگى ايشان است ركون و اعتماد كردند، و دل را يك جا به زينت زندگى دنيا دادند،
آن چنان كه دل به امرى دائم و باقى مىبندند، و همين خود قطع رابطه با پروردگارشان
بود، و همين خود انكار بازگشت به سوى او و بى مبالاتى نسبت به كارهايشان بود، چه
آن كار مايه رضاى خدا باشد يا مايه خشم او.
اين وضع و حال ايشان است ما دام كه اساس اين امتحان الهى بر جا است،
و زينت زودگذر دنياى مادى در اختيار آنان است، و اسباب ظاهرى دور و بر ايشان قرار
دارد، تا آنكه اين دور سپرى شود و اسباب ظاهرى از كار بيفتد و آرزوها بر باد رود،
و خداوند آنچه كه زينت در روى زمين بود و دلهاى مردم روى زمين را مىربود به صورت
خاكى خشك در آورد، آن وقت است كه جز پروردگارشان و خودشان و نامه اعمالشان چيزى
برايشان نمىماند، آن وقت است كه بر پروردگار خود- كه او را پروردگار خود
نمىدانستند و بندگيش
[1] كوهها به صورت تلهايى ريگ در مىآيد. سوره مزمل، آيه 14.
[2] كوهها مانند پشم حلاجى شده مىباشد. سوره قارعه، آيه 5.