نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 439
خراب مىشود اول سقف آن فرو مىريزد، و سپس
ديوارها به روى سقف مىافتد. و كلمه خوى به معناى سقوط است. بعضى[1] هم گفتهاند: اصل در معناى
آن خلو يعنى خالى بودن است.
و معناى اينكه فرمود:(وَ يَقُولُ يا
لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً)
اين است كه: اى كاش به آنچه دل بسته بودم، دل نمىبستم و ركون و اعتماد نمىكردم و
اين اسباب ظاهرى را كه مستقل در تاثير پنداشته بودم، مستقل نمىپنداشتم و همه امور
را از خدا مىدانستم. هزار حيف و تاسف كه يك عمر سعى و كوششم را بىنتيجه كردم و
خود را هلاك نمودم.
و معناى آيه اين مىشود: انواع مالهايى كه در آن باغ داشت همه نابود
گرديد، و يا همه ميوههاى باغش از بين رفت، پس بر آن مالى كه خرج كرده و آن باغى
كه احداث نموده بود پشيمانى مىخورد، و مىگفت: اى كاش به پروردگارم شرك
نمىورزيدم، و احدى را شريك او نمىپنداشتم، و به آنچه كه اعتماد كرده بودم اعتماد
نمىكردم، و مغرور آنچه شدم نمىشدم، و فريب اسباب ظاهرى را نمىخوردم.
كلمه فئة به معناى جماعت و كلمه منتصر به
معناى ممتنع است.
همانطور كه آيات پنجگانه اول يعنى از جمله(قالَ لَهُ صاحِبُهُ) تا كلمه طلبا
بيان زبانى بود براى خطاى مرد كافر در كفر و شركش، همچنين اين دو آيه يعنى از
جمله(وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ) تا
جمله(وَ ما كانَ مُنْتَصِراً)
حكايت بيان عملى آن است. آرى خطاى آن شخص تا بود يكى اظهار غرورش در هنگام ورود به
باغ بود كه گفتارش يعنى جمله(ما أَظُنُّ أَنْ
تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً) حكايتگر آن بود كه بعد از
بيان زبانى خطا. بودن آن عملا نيز متوجهش كردند كه آن طور كه تو خيال مىكردى نبود
بلكه از بين بردن باغ تو براى خدا كارى ندارد، اينك ببين كه چگونه زير و رو شد.
خطاى دومش اين بود كه از در سكون به اسباب ظاهرى و ركون و اعتماد بر
آنها به رفيقش تفاخر كرده گفت:(أَنَا أَكْثَرُ
مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً) كه بعد از بيان
زبانى، خطا بودن آن را عملا هم با اين قولش:(وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ) به او فهماند كه اشتباه كرده است و اما اين ادعايش كه خود را مستقل
مىدانست با بيان(ما كانَ مُنْتَصِراً)
جهت بطلان آن را بيان كرد.