responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 13  صفحه : 411

زينت‌هاى ديگرى آراسته شده ديده مى‌شود.

و بر بالاى غار آثار صومعه بيزانس هست كه از گنجينه‌ها و آثار ديگرى است كه در آنجا كشف گرديده است و معلوم مى‌شود بناى اين صومعه در عهد سلطنت جوستينوس اول يعنى در حدود 418- 427 ساخته شده و آثار ديگرى كه دلالت مى‌كند كه اين صومعه يك بار ديگر تجديد بنا يافته است و مسلمانان آن را پس از استيلا بر آن ديار مسجدى قرار داده‌اند. چون مى‌بينيم كه اين صومعه محراب و ماذنه و وضوخانه دارد، و در ساحت و فضاى جلو در اين غار آثار مسجد ديگرى است كه پيداست مسلمين آن را در صدر اسلام بنا نهاده و هر چندى يك بار مرمت كرده‌اند و پيداست كه اين مسجد بر روى خرابه‌هاى كليسايى قديمى از روميان ساخته شده، و اين غار على رغم اهتمامى كه مردم بدان داشته و عنايتى كه به حفظش نشان مى‌دادند و آثار موجود در آن از اين اهتمام و عنايت حكايت مى‌كند غارى متروك و فراموش شده بوده، و به مرور زمان خراب و ويران گشته تا آنكه اداره باستان‌شناسى اردن هاشمى اخيرا در صدد برآمده كه در آن حفارى كند و نقب بزند و آن را پس از قرنها خفاء از زير خاك دو باره ظاهر سازد[1].


[1] اين حفارى و اكتشاف در سال 1963 ميلادى مطابق با 1342 هجرى شمسى اتفاق افتاد، و در باره آن كتابى به قلم بانى آن كار، فاضل ارجمند آقاى رفيق وفا دجانى به نام كتاب اكتشاف كهف اهل كهف در سال 1964 منتشر شد كه در آن مساعى اداره باستان‌شناسى اردن و مشقاتى كه در نقب و جستجو تحمل نمودند به تفصيل بيان نموده. خصوصياتى كه در اثر اين حفارى به دست آورده و آثارى را كه كشف كرده همه تاييد مى‌كند كه اين غار غار اصحاب كهف مى‌باشد كه داستانشان در قرآن كريم آمده است. و نيز امارات و قرائنى را كه ذكر كرده با كهف اصحاب كهف تطبيق نموده و با ادله‌اى اثبات كرده كه غار اصحاب كهف همين غار رجيب است، نه غار افسوس و نه آن غارى كه در دمشق است، و نه آنكه در بتراء قرار دارد، و نه آنكه در اسكانديناوى است.

مؤلف: در اين كتاب اين احتمال را كه طاغى آن روز كه اصحاب از گزند او فرار كرده‌اند، و به داخل غار پناهنده شده‌اند طراجان پادشاه( 98- 117 م) بوده نه دقيوس( 249- 251 م) كه مسيحيان و بعضى از مسلمين احتمال داده‌اند، و نه دقيانوس( 285- 305) كه بعضى ديگر از مسلمين در رواياتشان آورده‌اند تقويت كرده و چنين استدلال كرده كه پادشاه صالحى كه خداى تعالى در عهد او اصحاب كهف را آفتابى كرده سرگذشتشان را برملا ساخت به اجماع تمامى مورخين مسيحى و مسلمان اسمش تئودوسيوس ( 408- 450) بوده است. و اگر ما دوران فترت اصحاب صالح كهف را كه در آن دوران در خواب بوده‌اند از دوره سلطنت وى كم كنيم و به عبارت روشن‌تر: اگر از اواسط سلطنت اين پادشاه صالح يعنى حدود 421 كه وسط دو رقم 408 و 450 است سيصد و نه سال كم كنيم به سال 112 مى‌رسيم كه مصادف با زمان حكومت او است. اين را هم مى‌دانيم كه وى فرمان صادر كرده بود كه هر مسيحى كه عبادت بت‌ها را قبول نداشته باشد، و از پرستش آنها سر باز زند خائن به دولت شناخته مى‌شود، و محكوم به اعدام است.

همين حرف اعتراض بعضى از مورخين مسيحى از قبيل چيبون در كتاب انحطاط و سقوط امپراطورى روم را بر مدت مكث اصحاب كهف كه آن طور كه قرآن گفته نيست و كمتر از آن است دفع مى‌كند. او گفته اصحاب كهف در زمان پادشاه صالح يعنى تئودوسيوس( 408- 451 م) از خواب بيدار شدند، و در زمان حكومت دقيوس( 249- 251 م) از شهر گريخته و داخل غار شده‌اند و فاصله اين دو تاريخ دويست سال و يا چيزى كمتر است نه 309 سال كه قرآن گفته. جوابش هم روشن شد كه پنهان شدن ايشان در غار در زمان دقيوس نبوده بلكه زمان طراجان بوده است، و اين استدلال از اين بزرگوار كه خدا زحماتش را پاداش خير دهد استدلالى است تمام الا اينكه چند اشكال بدان متوجه است:

اول اينكه قرآن كريم سيصد و نه سال را سال قمرى گرفته و ايشان آن را شمسى حساب كرده‌اند قهرا اين نه سال بايد از ميان برداشته شود.

دوم اينكه ايشان از مورخين اسلام و مسيحيت ادعاى اجماع كرده بر اينكه برملا شدن جريان اصحاب كهف در زمان حكومت تئودوسيوس بوده و حال آنكه چنين اجماعى نداريم، زيرا بسيارى از مورخين رواياتشان از اسم اين سلطان ساكت است، و جز عده قليلى به اسم او تصريح نكرده‌اند، و بعيد نيست كه همانهايى هم كه تصريح كرده‌اند از روايات مسيحيت گرفته باشند، و مسيحيان هم آن را به حدس قوى از كتابى كه به جيمس ساروغى( 452- 521 م) نسبت مى‌دهند و در تاريخ 474 تاليف شده گرفته باشند، و پيش خود فكر كرده باشند پادشاهى كه در اين حدود از تاريخ باشد بايد همان تئودوسيوس باشد.

به علاوه، از آن اجماع مركبى كه ادعا كرده‌اند كه پادشاه طاغى معاصر اصحاب كهف دقيوس يا دقيانوس بوده برمى‌آيد كه على اى حال طراجان نبوده.

اشكال ديگرش اين است كه ايشان گفته‌اند صومعه‌اى كه بر بالاى كهف ساخته شده شواهد باستانى‌اش شهادت مى‌دهد بر اينكه در زمان حستينوس اول( 518- 527 م) ساخته شده و لازمه اين حرف اين است كه ساختمان آن تقريبا بعد از صد سال از ظهور و كشف داستان اصحاب كهف ساخته شده باشد، و حال آنكه ظاهر قرآن عزيز اين است كه ساختمان آن مقارن همان روزهايى بوده كه داستان ايشان برملا شده است. و بنا بر اين بايد معتقد شد كه بنائى كه ايشان در نظر دارند بناء مجددى بوده كه بعد از آن ساخته شده و آن بناى اولى نيست.

و بعد از همه اين حرفها و احتمالات، مشخصاتى كه قرآن كريم براى كهف ذكر كرده انطباقش با همين غار رجيب روشن‌تر از ساير غارها است.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 13  صفحه : 411
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست