اين آيه به طورى كه از سياق كلام برمىآيد تتمه خطاب اخير رسول خدا
6 است كه به وى مىفرمود: (قُلْ كَفى بِاللَّهِ
شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ)- بگو خدا گواه ميان من و
شما است و در نتيجه معلوم مىشود آيه مورد بحث كنايه از اين است كه ديگر حجت
بر ايشان تمام شده و ضلالتشان حتمى گشته و ديگر اميدى به هدايتشان نيست.
و بنا بر اين، خلاصه معناى آيه اين مىشود كه: اى رسول من! به
مخالفين اعلام كن كه ديگر حرفى با ايشان ندارى و ديگر عليه ايشان احتجاج و استدلال
نخواهى داشت، زيرا هدايت كار خدا است كه هيچكس در آن شركت ندارد، پس هر كس كه خدا هدايتش
كند تنها او راه را يافته است و بس، و كسى كه خدا گمراهش كرده باشد و براهش
نينداخته باشد تو اى رسول من هرگز ياورى به غير خدا برايش نخواهى يافت و خدا هم كه
ايشان را هدايت نمىكند، پس نه خدا ايشان را هدايت مىكند و نه غير خدا ياوران
ديگرى دارند، ديگر چه جاى بگومگوى با ايشان است؟ پس بيش از اين خود را به اميد
هدايت شدن ايشان به زحمت نينداز.
از همين جا مىتوان فهميد كه اينكه بعضى[1]
گفتهاند: آيه مورد بحث كلامى جداگانه و ابتدايى است و كلمه بگو
ى ديگرى از اول آن حذف شده گفتار صحيحى نيست.
و اگر يار و ياور را بطور جمع آورده و فرموده اولياء با
اينكه اگر مفرد آورده بود مبالغه بيشترى را داشت براى اشاره به اين بود كه اگر به
غير خدا ياور ديگرى داشته باشند ناگزير اين ياور يا همان بتهاى ايشان است كه خود
بسيار زيادند، و يا ساير اسباب مادى عالم است كه آنها نيز زيادند.
و در اينكه فرمود:(وَ مَنْ يَهْدِ
اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ) التفات از تكلم با غير (ما)
به غيبت (او) را به كار برده، و گرنه جا داشت بفرمايد: و من نهده فهو
المهتد- هر كه ما او را هدايت كنيم راه يافته است چون هم قبل از اين جمله
سياق، سياق تكلم بود و مىفرمود: ما از آسمان ملكى رسول مىفرستاديم و
هم سياق جمله بعد كه مىفرمايد (وَ نَحْشُرُهُمْ)- و ما ايشان را كر و كور محشور مىكنيم .
و در وسط اين دو سياق ناگهان سياق را به غيبت تبديل نموده
فرمود: و هر كه خدا او