نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 152
نمايد، احتياج و نقصى كه غناى پروردگار و
كمال او آن را احاطه نموده است، پس هيچ موجودى نيست مگر آنكه درك مىكند كه ربى
غير از خداى تعالى ندارد، پس او پروردگار خود را تسبيح نموده و از داشتن شريك و يا
هر عيبى منزه مىدارد.
با اين بيان به خوبى روشن مىگردد كه وجهى ندارد كه ما تسبيح زمين و
آسمان را در آيه مورد بحث حمل بر مطلق دلالت كرده و مرتكب مجاز شويم، زيرا وقتى
جايز است ارتكاب مجاز كرد كه نشود كلام صاحب كلام را حمل بر حقيقت نمود.
نظير اين حرف، گفتار بعضى[1]
ديگر است كه گفتهاند: تسبيح بعضى از موجودات از قبيل مؤمنين از افراد انسان و
ملائكه زبانى و قالى و تسبيح بقيه موجودات حالى است، و مجازا تسبيح گفته مىشود،
چون موجودات هر يك به نوبه خود به وجود خداى تعالى دلالت مىكنند، به اين اعتبار
آنان را تسبيحگوى خدا خوانده است، و خلاصه اينكه كلمه تسبيح در اين
آيه بر سبيل عموم المجاز به كار رفته است.
جواب اين حرف همان جوابى است كه به اولى داديم و حق مطلب همان است كه
گفتيم تسبيح تمامى موجودات تسبيح حقيقى و قالى است چيزى كه هست قالى بودن لازم
نيست حتما با الفاظ شنيدنى و قراردادى بوده باشد، در آخر جلد دوم اين كتاب هم
كلامى كه به درد اين بحث بخورد گذشت.
پس اينكه فرمود:(تُسَبِّحُ لَهُ
السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ)
تسبيح حقيقى را- كه عبارت است از تكلم- براى هر وجودى اثبات مىكند. آرى هر موجودى
با وجودش و آنچه مربوط به وجودش مىباشد و با ارتباطى كه با ساير موجودات دارد
خداى را تسبيح مىكند و بيانش اين است كه پروردگار من منزهتر از اين است كه بتوان
مانند مشركين نسبت شريك و يا نقص به او داد.
و اينكه فرمود:(وَ إِنْ مِنْ
شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ) مقصود اين است كه
بفهماند تسبيح براى خدا اختصاص به طايفه و يا نوع معينى از موجودات ندارد، بلكه
تمامى موجودات او را تسبيح مىگويند، و اين معنا را جمله قبلى هم- كه آسمانها و
زمين و هر چه را كه در آنها است اسم مىبرد- بيان كرد، ولى چيزى كه هست اينكه: در
اين جمله حمد خدا را نيز بر تسبيح اضافه كرد تا بفهماند
همانطور كه خدا را تسبيح مىكنند حمد هم مىكنند، و خدا را به صفات جميل و افعال
نيكش مىستايند.