responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 12  صفحه : 483

سوگند خورده وقتى مى‌گويد: به خدا قسم فلان كار را مى‌كنم، و يا نمى‌كنم وعده خويش را به نوعى بر خداى سبحان معلق مى‌كند، و خدا را در وفاى به آن، كفيل از طرف خود مى‌نمايد، و اگر با اين حال سوگند خود را بشكند و به آن عهد وفا نكند بايد كفيلش او را عقوبت كند، پس در نقض سوگند اهانتى به ساحت عزت خدا كرده است.

علاوه بر اين نقض سوگند و عهد هر دو يك نوع انقطاع و جدايى از خداى سبحان است بعد از تاكيدى كه به اتصال به او نموده است.

پس جمله‌(وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ ...) حال است از ضمير جمع در جمله‌(وَ لا تَنْقُضُوا) و جمله‌(إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ) در معناى تاكيد نهى است، و چنين افاده مى‌كند كه اين عمل مبغوض خداست و خدا از آن آگاه است.

[تمثيل نقض عهد به پنبه كردن خود رشته‌]

(وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً ...).

نقض كه مقابلش واژه ابرام است، به معناى افساد چيزى است كه محكم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن، پس نقض چيزى كه ابرام شده مانند حل و گشودن.

چيزى است كه گره خورده است، و كلمه نكث به معناى نقض است، و در مجمع البيان گفته: و هر چيزى كه بعد از تابيده شدن و يا رشته شدن نقض گردد، آن را انكاث مى‌گويند، چه طناب باشد و چه رشته.

و كلمه دخل - به فتحه دال و خاء- در اصل به معناى هر چيزى است كه به چيزى داخل شود در حالى كه از آن جنس نباشد، و- بطورى كه گفته شده- دغل و خدعه و جنايت را هم از آن كنايه آورده‌اند، و كلمه اربى از رباء است كه به معناى زيادى است.

و جمله‌(وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً) در معناى تفسير است براى‌(وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها) كه در آيه قبل بود و مثال مى‌زند نقض عهد را به زنى كه با كمال محكمى، چيزى را بريسد، سپس با زحمت فراوان همان رشته را باز كند، و بصورت انكاثش در آورد كه هيچ استحكامى نداشته باشد.

از كلبى نقل شده كه گفته است زنى بوده احمق از دودمان قريش كه با كنيزانش مى‌نشسته و تا نصف روز نخ مى‌رشته، و آن گاه به ايشان دستور مى‌داده كه آن رشته‌ها را پنبه كنند، و اين كار هميشگى او بوده، و اسمش ريطه دختر عمرو بن كعب بن سعد بن تميم بن مره بود كه به او خرفاء هم مى‌گفتند[1].


[1] مجمع البيان، ج 6، ص 381، ط تهران.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 12  صفحه : 483
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست