نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 435
چون با سياق احتجاج
كه سياق آيات مورد بحث است نمىسازد.
در سابق هم
گفتيم كه آيه مورد بحث يكى از آيات سهگانه پشت سر هم است كه متعرض يك غرضند و آن
شمردن نعمتهاى الهى به منظور اثبات توحيد است و بهمين منظور مثالى مىآورد كه حال
آن كسى كه به تمامى نعمتها انعام مىكند با حال آن كسى كه مالك هيچ چيز و قادر بر
هيچ چيز نيست مقايسه مىكند و نتيجه مىگيرد كه رب، تنها همان منعم است و لا غير.
[اقامه حجت
بر توحيد و اشاره به مساله نبوت و با ذكر مثلى متضمن مقايسه بين مردى گنگ و سربار
و مردى كه به عدالت امر مىكند و بر صراط مستقيم است]
در مجمع
البيان گفته است ابكم به معناى كسى است كه از شكم مادر، لال به دنيا
آيد، نه چيزى بفهمد و نه بتواند بفهماند، بعضى گفتهاند ابكم، آن كسى است كه
نتواند سخن گويد، و كلمه كل به معناى سنگين است وقتى گفته
مىشود: كل عن الامر، يكل، كلا يعنى فلان امر بر او سنگين آمد، و
بهمين جهت براى انجامش برنخاست و كلت السكين كلولا به معناى كند شدن و
كلفت شدن لبه كارد است و كل لسانه به معناى اين است كه زبانش كند شد و
سخن گفتن بر او دشوار آمد، و بهمين جهت تصميم بر سخن نگرفت، و اين در حقيقت بخاطر
كند شدن زبان است.
پس اصل در
معناى اين كلمه همان كلمه كلفت شدن و كند شدن است كه مانع نفوذ مىشود و
يوجهه از توجيه است به معناى فرستادن كسى بسوى راهى، گفته مىشود:
وجهته
الى موضع كذا فتوجه اليه- فرستادم او را به فلان محل او هم متوجه آن شد [1].
پس اينكه
فرمود:(وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ) مقايسه
ديگرى ميان دو فرد فرضى است كه اوصاف متقابلى دارند.
(أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ)- يكى گنگ است كه قادر
بر هيچ چيز نيست، و از اينكه سخنان ديگران را بفهمد و يا با ديگران سخن گويد محروم
است، چون نه مىشنود و نه مىتواند حرف بزند، كه اگر در حالش دقت شود از هر فعليت
و مزيت كه انسان آن را از راه گوش كه وسيعترين حواس بشرى است كسب مىكند محروم
است، نمىتواند بوسيله حس سامعه علم و خبرى از گذشته و حوادثى كه غايب از چشم رخ
مىدهد و از آنچه در ضماير مردم است كسب كند، از علوم و صنايع بى بهره است، و نيز
نمىتواند به ديگران تعليمى دهد، چون زبان است كه با آن انسان معانى بزرگ و دقيق
را به ديگران القاء