نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 43
(بِسُلْطانٍ إِلَّا
بِإِذْنِ اللَّهِ ) كه از بشر بودن خود،
نتيجه گرفتهاند.
و اگر اين
بحث را با جمله(وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) خاتمه داده
است براى اشاره به مطلبى است كه به منزله دليل ديگرى است كه اختصاص به مؤمنين
دارد، و آن اين است كه: ايمان مؤمنين به خداى سبحان، اقتضاء مىكند كه معتقد باشند
به اينكه آوردن معجزه، امرى است كه به خداى تعالى مربوط مىباشد چون حول و قوه
همه، مال خدا و مخصوص او است و كسى بدون اذن او مالك چيزى از آن حول و قوه نيست.
توضيح اين
كه: بعد از آنكه مؤمنين معتقد شدند كه معبود آنها خدايى است كه تمامى عالم از او
مبدأ گرفته و به او منتهى مىشود، و قوام هر چيزى به وجود او است، بايد معتقد
گردند كه تنها او رب تمامى موجودات و مالك تدبير آنها است، و هيچ موجودى مالك چيزى
بدون اذن و عنايت او نيست، پس او وكيل هر چيز، و قيوم تمامى امور مربوط به آن است.
پس مؤمنين، بايد
رب خود را وكيل خود در همه امور مربوط به خود بدانند حتى در اعمالى كه به خودشان
نسبت مىدهند چون گفتيم: حول و قوه همه از اوست، رسول او نيز بايد اعتراف كند كه
خودش نمىتواند از پيش خود معجزهاى بياورد، مگر آنكه خدا اذنش بدهد.
اين آيه
شريفه ظهور در اين مطلب دارد كه، انبياء (ع) چنين ادعايى نكردهاند كه: آوردن
معجزه، كه آن را سلطان مبين ناميدهاند، از ايشان محال است، بلكه خواستهاند
بگويند در آوردن آن، استقلال نداريم، و چنين نيست كه اگر بخواهيم بياوريم، به اذن
خدا محتاج نباشيم، و براى بيان اين معنى، دو دليل بالا را آوردهاند. يكى براى
كفار، و يكى براى مؤمنين نه براى امتناع و محال بودن آن.
كلمه
ما كه در اول اين آيه است استفهامى است، آن هم استفهام انكارى، كه
معناى چرا نبايد چنين باشيم را مىدهد، و جمله(وَ قَدْ
هَدانا سُبُلَنا)، حال از ضمير در لنا است، و سبل انبياء و
رسل، همان شريعتهايى است كه مردم را به سوى آن دعوت مىكردند، هم چنان كه فرمود:(قُلْ
هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ)[1].
[1] بگو اين راه من است كه با بصيرت مردم را بسوى خدا مىخوانم.
سوره يوسف، آيه 108.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 43